درختی است بزرگ بی بار خوش بوی تر از آس و از آن مسواک سازند و آن در بثرائ روید ٠
ثومه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( ثومة ) ثومة. [ م َ ] ( ع اِ )یکی سیر. || بند شمشیر. برازبان شمشیر.
ثومة. [ م َ ] ( اِخ ) ابن مخاشن. پدر قبیله ای است.
ثومة. [ ث ِ وَ م َ ] ( ع اِ ) درختی است بزرگ بی بار خوش بوی تر از آس و از آن مسواک سازند و آن در بثراء روید.
ثومه. ( اِخ ) قلعه ای است در یمن. ( مراصد الاطلاع ).
ثومة. [ م َ ] ( اِخ ) ابن مخاشن. پدر قبیله ای است.
ثومة. [ ث ِ وَ م َ ] ( ع اِ ) درختی است بزرگ بی بار خوش بوی تر از آس و از آن مسواک سازند و آن در بثراء روید.
ثومه. ( اِخ ) قلعه ای است در یمن. ( مراصد الاطلاع ).
ثومه . (اِخ ) قلعه ای است در یمن . (مراصد الاطلاع ).
ثومة. [ ث ِ وَ م َ ] (ع اِ) درختی است بزرگ بی بار خوش بوی تر از آس و از آن مسواک سازند و آن در بثراء روید.
ثومة. [ م َ ] (اِخ ) ابن مخاشن . پدر قبیله ای است .
ثومة. [ م َ ] (ع اِ)یکی سیر. || بند شمشیر. برازبان شمشیر.
کلمات دیگر: