( تعلل آوردن ) دفع الوقت بهانه آوردن
تعلل اوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( تعلل آوردن ) تعلل آوردن. [ ت َ ع َل ْ ل ُ وَدَ ] ( مص مرکب ) دفعالوقت کردن. بهانه آوردن. روزگارگذراندن : به حکم فرمان... آمدند مگر قلعه الموت و لَم سر، که تعلل آوردند و التماس نمودند. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به تعلل و ماده بعد شود.
کلمات دیگر: