کلمه جو
صفحه اصلی

تعویذ کردن

فرهنگ فارسی

دعای دفع بلا کردن

لغت نامه دهخدا

تعویذ کردن. [ ت َع ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دعای دفع بلا کردن. حرز بستن. محفوظ کردن. در پناه قرار دادن. دعای دفع بلا قرار دادن :
از این دیو تعویذ کن خویشتن را
سخنهای صاحب جزیره خراسان.
ناصرخسرو.
تعویذ کند گیتی هر نامه که آن را
محمود براهیم بود بر سر عنوان.
مسعودسعد.
از زعفران روی من و مشک زلف دوست
تعویذ کرده ام ، ز من آن دیواز این گریخت.
خاقانی.
و رجوع به تعویذشود.


کلمات دیگر: