درشت خو . بدخو و پر غضب .
تلخ خو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تلخ خو. [ ت َ ] ( ص مرکب ) درشت خو. ( ناظم الاطباء ). بدخو و پرغضب :
مخور تنهاگرت خود آب جوی است
که تنهاخور چو دریا تلخ خوی است.
مخور تنهاگرت خود آب جوی است
که تنهاخور چو دریا تلخ خوی است.
نظامی.
کلمات دیگر: