شنیدن . استماع کردن .
بشنیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بشنیدن. [ ب ِ ش ِدَ / ب ِ دَ ] ( مص ) شنیدن. استماع کردن :
تهمتن چو بشنید گفتار دیو
برآورد چون شیر جنگی غریو.
تهمتن چو بشنید گفتار دیو
برآورد چون شیر جنگی غریو.
فردوسی.
رجوع به شنیدن شود.کلمات دیگر: