کلمه جو
صفحه اصلی

درجه بندی

فارسی به انگلیسی

gradation, scale, rating, classification

classification, gradation


gradation, scale, rating


فارسی به عربی

تحدید , تدریج

مترادف و متضاد

grade (اسم)
درجه، پایه، طبقه، درجه بندی، سانتیگراد، رتبه، مرحله، نمره، درجه شدت، انحراف از سطح تراز، الگوی لباس، ارزش نسبی سنگ معدنی، درجه مواد معدنی

calibration (اسم)
درجه بندی، پیمایش

gradation (اسم)
درجه، درجه بندی، سلسله، ارتقاء، انتقال تدریجی، تدریج

فرهنگ فارسی

چیزی را به درجات و طبقات تقسیم کردن .

لغت نامه دهخدا

درجه بندی. [ دَ رَ ج َ / ج ِ ب َ ] ( حامص مرکب ) چیزی را به درجات و طبقات تقسیم کردن.

فرهنگ عمید

تقسیم کردن چیزی به چند درجه یا طبقه.

فرهنگستان زبان و ادب

{rating} [گردشگری و جهانگردی] طبقه بندی و ارزش گذاری یک مجموعه
{rating system , ratings} [سینما و تلویزیون] نظامی قراردادی برای تعیین درجۀ فیلم های سینمایی و برنامه های تلویزیونی برای مخاطب

پیشنهاد کاربران

سطح بندی

مدرج . . . .


کلمات دیگر: