کلمه جو
صفحه اصلی

خرسنگ

فارسی به انگلیسی

cliff, megalith

فرهنگ فارسی

( اسم ) سنگ بزرگ نتراشیده و ناهموار .
نام یکی از مراتع یایورت های دره لار است . از ده های لاریجان . نام گردنه ایست بین رودبار و لار در ایالت طهران .

سنگ بزرگ و نتراشیده‌ای که با برافراشتن مجموعه‌ای از آنها ساختارهایی ابتدایی با مقاصد آیینی به‌ وجود می‌آوردند


فرهنگ معین

(خَ سَ ) (اِمر. ) سنگ بزرگ ، ناهموار.

لغت نامه دهخدا

خرسنگ. [ خ َ س َ ] ( اِ مرکب ) سنگ بزرگ سخت گران. ( شرفنامه ٔمنیری ). سنگ بزرگ ناتراشیده و ناهموار. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). سنگ بزرگ و کلان. ( غیاث اللغات ). جُلمود. جَلْمَد. ( از منتهی الارب ). صخره :
ندانستی تو ای خر عمر کیج لاک پالانی
که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی.
ابوالعباس.
کام ثعبان را چه خرسنگ و چه مور
سیل طوفان را چه خرسنگ و چه کاه.
خاقانی.
ز یار سنگدل خرسنگ می خورد
ولیکن عربده با سنگ می کرد.
نظامی.
بخرسنگ عصیان خرابش کند
بسیلاب خون غرق آبش کند.
نظامی.
و به وجهی تزویری بنددمگر بدان دست آویز خرسنگی در پای ایشان اندازد. ( جهانگشای جوینی ). و از غلتانیدن خرسنگها که از بالا می انداختند زلزله در اجزا و اعضای کوه افتاد. ( جهانگشای جوینی ). || سنگ بزرگ ناهموار ناتراشیده راگویند که در میان راه افتاده و مانع عبور و آمدوشد مردم گردیده باشد . ( برهان قاطع ). مانع :
فکندند در شهر خرسنگ و خاک
از آن پس به آتش سپردند پاک.
اسدی.
می دان بیقین که در دوعالم
در راه تو نیست جز تو خرسنگ.
عطار.
از آنجا چون هیچ خرسنگ دیگر بر راه نماند عزیمت مراجعت تصمیم فرمود. ( جهانگشای جوینی ).
و به آن مقدار عرض که ممر لشکر او در حساب آید از خرسنگ و خاشاک پاک می گردانیدند. ( رشیدی ).
تا دلت را ز غیر او رنگیست
پیش پایت ز شرک خرسنگی است.
اوحدی ( جام جم ).
هر رهی کآن گرفتم اندر پیش
گشت خرسنگ و سد راهم شد.
ابن یمین.
و بعضی که از او مخوف و منهزم بودند خواستند که خرسنگی در راه ملتمس او اندازند. ( نقل از العراضه ).
مرا ز دست خران است سنگ در قندیل
مرا زسنگدلان است راه بر خرسنگ.
سپاهانی ( از شرفنامه منیری ).
- امثال :
خرسنگ درراه انداخت ؛ مانع پیش آورد.
|| کنایه از کسی است که میان دو مصاحب و طالب و مطلوب مانع شود و بنشیند. ( برهان قاطع ) :
اول بمیان ما بهنگام کنار
گر تار قصب بدی بودی دشوار
وَاکنون بمیان ما دو ای یکدله یار
فرسنگ دویست گشت و خرسنگ هزار.
مسعودسعد.

خرسنگ. [ خ َ س َ ] ( اِخ ) نام یکی از مراتع یا یورت های دره لار است از ده های لاریجان. ( از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 115 ). نام گردنه ای است بین رودبار و لار در ایالت طهران. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خرسنگ . [ خ َ س َ ] (اِ مرکب ) سنگ بزرگ سخت گران . (شرفنامه ٔمنیری ). سنگ بزرگ ناتراشیده و ناهموار. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). سنگ بزرگ و کلان . (غیاث اللغات ). جُلمود. جَلْمَد. (از منتهی الارب ). صخره :
ندانستی تو ای خر عمر کیج لاک پالانی
که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی .

ابوالعباس .


کام ثعبان را چه خرسنگ و چه مور
سیل طوفان را چه خرسنگ و چه کاه .

خاقانی .


ز یار سنگدل خرسنگ می خورد
ولیکن عربده با سنگ می کرد.

نظامی .


بخرسنگ عصیان خرابش کند
بسیلاب خون غرق آبش کند.

نظامی .


و به وجهی تزویری بنددمگر بدان دست آویز خرسنگی در پای ایشان اندازد. (جهانگشای جوینی ). و از غلتانیدن خرسنگها که از بالا می انداختند زلزله در اجزا و اعضای کوه افتاد. (جهانگشای جوینی ). || سنگ بزرگ ناهموار ناتراشیده راگویند که در میان راه افتاده و مانع عبور و آمدوشد مردم گردیده باشد . (برهان قاطع). مانع :
فکندند در شهر خرسنگ و خاک
از آن پس به آتش سپردند پاک .

اسدی .


می دان بیقین که در دوعالم
در راه تو نیست جز تو خرسنگ .

عطار.


از آنجا چون هیچ خرسنگ دیگر بر راه نماند عزیمت مراجعت تصمیم فرمود. (جهانگشای جوینی ).
و به آن مقدار عرض که ممر لشکر او در حساب آید از خرسنگ و خاشاک پاک می گردانیدند. (رشیدی ).
تا دلت را ز غیر او رنگیست
پیش پایت ز شرک خرسنگی است .

اوحدی (جام جم ).


هر رهی کآن گرفتم اندر پیش
گشت خرسنگ و سد راهم شد.

ابن یمین .


و بعضی که از او مخوف و منهزم بودند خواستند که خرسنگی در راه ملتمس او اندازند. (نقل از العراضه ).
مرا ز دست خران است سنگ در قندیل
مرا زسنگدلان است راه بر خرسنگ .

سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).


- امثال :
خرسنگ درراه انداخت ؛ مانع پیش آورد.
|| کنایه از کسی است که میان دو مصاحب و طالب و مطلوب مانع شود و بنشیند. (برهان قاطع) :
اول بمیان ما بهنگام کنار
گر تار قصب بدی بودی دشوار
وَاکنون بمیان ما دو ای یکدله یار
فرسنگ دویست گشت و خرسنگ هزار.

مسعودسعد.



خرسنگ . [ خ َ س َ ] (اِخ ) نام یکی از مراتع یا یورت های دره لار است از ده های لاریجان . (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 115). نام گردنه ای است بین رودبار و لار در ایالت طهران . (یادداشت بخط مؤلف ).


فرهنگ عمید

۱. سنگ بزرگ ناهموار و ناتراشیده، به ویژه سنگ عظیمی که در بناهای باستانی به کار رفته است.
۲. [قدیمی، مجاز] مانع.

دانشنامه عمومی

خَرسَنگ به تخته سنگ های بزرگی گفته می شود که در روزگاران باستان یا پیش از تاریخ بر روی هم چیده شده باشد تا سازه ای یا یادمانی را پدید بیاورد.یک سازهٔ خرسنگی می تواند از یک تخته سنگ تنها هم تشکیل شده باشد. در سازه های خرسنگی ملات یا دوغاب به کار نرفته بلکه تخته سنگ ها از راه چینش قفلی بر روی هم سوار شده اند.
مشاهده نسخهٔ ترجمه شده به واسطهٔ ماشین از مقالهٔ انگلیسی.
ماشین ترجمهٔ گوگل نقطهٔ آغاز مفیدی برای ترجمه ها است، اما مترجم ها باید خطاها را در صورت لزوم اصلاح کنند و تأیید کنند که ترجمه دقیق است، جای رونوشت گرفتن از متن ترجمه شده توسط ماشین به ویکی پدیای انگلیسی.
متنی که غیر قابل اطمینان یا کم کیفیت به نظر می رسد را ترجمه نکنید. اگر امکان دارد، متن را از منابع ارائه شده در مقالهٔ زبان خارجی بررسی کنید.
پس از ترجمه، الگوی {{صفحه ترجمه شده|en|Megalith}} باید به صفحهٔ بحث اضافه شود تا از رعایت حق تکثیر مطمئن شد.
برای راهنمایی بیشتر، ویکی پدیا:خودآموز (ترجمه) را ببینید.
برخی از خرسنگ ها به عنوان قطعه یا نشانه ای از آرامگاه های باستانی به جا مانده اند.
خرسنگ ها به سه دسته تقسیم می شوند:
استون هنچ انگستان

دانشنامه آزاد فارسی

خَرْسَنْگ
کوهی در شهرستان تهران، البرز مرکزی، با بلندی ۳,۹۳۱ متر. در ۴۰کیلومتری شمال شرقی تهران قرار دارد. رود لار از این کوه سرچشمه می گیرد.

فرهنگستان زبان و ادب

{megalith} [باستان شناسی] سنگ بزرگ و نتراشیده ای که با برافراشتن مجموعه ای از آنها ساختارهایی ابتدایی با مقاصد آیینی به وجود می آوردند

نقل قول ها

خَرسَنگ به سازه های سنگی بزرگی گفته می شود که در روزگاران باستان یا پیش از تاریخ بر روی هم چیده شده باشد تا سازه ای یا یادمانی را پدید بیاورد.
• «پس یعقوب صبح زود برخاست و سنگی را که زیر سرنهاده بود، چون ستونی بر پا داشت و بر آن روغن زیتون ریخت. او آن مکان را بیت ئیل (یعنی «خانهٔ خدا») نامید. (نام این شهر قبلاً لوز بود) آنگاه یعقوب نذر کرده به خداوند گفت: «اگر تو در این سفر با من باشی و مرا محافظت نمایی و خوراک و پوشاک به من بدهی، و مرا بسلامت به خانهٔ پدرم بازگردانی، آنگاه تو، خدای من خواهی بود؛ و این ستون که بعنوان یاد بود بر پا کردم، مکانی خواهد بود برای عبادت تو و ده یک هر چه را که به من بدهی به تو باز خواهم داد.»کتاب مقدس، سفر پیدایش ۲۸: ۱۸ تا ۲۲


کلمات دیگر: