کلمه جو
صفحه اصلی

به هنگام

فارسی به انگلیسی

opportune, well - timed


apropos, fitly, opportune


پیشنهاد کاربران

به موقع

به گاهِ. . . . . . .

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) :
نداند دل آمرغ پیوند دوست
بدانگه که با دوست کارش نکوست.
بوشکور.


کلمات دیگر: