گونا
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) سرخیی که زنان برای زیبایی بچهر. خود مالند گلگونه الغونه سرخاب غازه : روی او بی نیاز از گوناب دردل افتاب از و صد تاب . ( ابوالخطیر )
بلغت زند و پازند بره و بچه گوسفند
بلغت زند و پازند بره و بچه گوسفند
لغت نامه دهخدا
گونا. ( اِ ) گونه. ( برهان قاطع ). گون. ادات تشبیه. || رنگ و لون. ( برهان قاطع ) :
حلقه زلف کهن رنگ بگرداند لیک
خال را رنگ همان غالیه گونا بینند.
کآتش به زر ناسره گونا برافکند.
ماهی و قرص خور بهم حوت است و یونس در شکم
ماهی همه گنج درم خور زرّ گونا داشته.
گونا. ( اِ ) به لغت زند و پازند بره و بچه گوسفند. ( برهان قاطع ).
حلقه زلف کهن رنگ بگرداند لیک
خال را رنگ همان غالیه گونا بینند.
خاقانی.
بس دوزخی است خصمش از آن سرخ رخ شده ست کآتش به زر ناسره گونا برافکند.
خاقانی.
|| ( ص ) رنگین. به رنگ سیر. پررنگ. ( یادداشت مؤلف ). ظاهراً در بیت زیر همین معنی مراد باشد : ماهی و قرص خور بهم حوت است و یونس در شکم
ماهی همه گنج درم خور زرّ گونا داشته.
خاقانی.
|| ( اِ )گوناب. ( انجمن آرا ). غازه که زنان بر روی مالند و گلگونه گویند. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). رجوع به گوناب شود. || طرز. روش. قاعده. قانون. صفت. ( برهان قاطع ).گونا. ( اِ ) به لغت زند و پازند بره و بچه گوسفند. ( برهان قاطع ).
گونا. (اِ) به لغت زند و پازند بره و بچه ٔ گوسفند. (برهان قاطع).
گونا. (اِ) گونه . (برهان قاطع). گون . ادات تشبیه . || رنگ و لون . (برهان قاطع) :
حلقه ٔ زلف کهن رنگ بگرداند لیک
خال را رنگ همان غالیه گونا بینند.
بس دوزخی است خصمش از آن سرخ رخ شده ست
کآتش به زر ناسره گونا برافکند.
|| (ص ) رنگین . به رنگ سیر. پررنگ . (یادداشت مؤلف ). ظاهراً در بیت زیر همین معنی مراد باشد :
ماهی و قرص خور بهم حوت است و یونس در شکم
ماهی همه گنج درم خور زرّ گونا داشته .
|| (اِ)گوناب . (انجمن آرا). غازه که زنان بر روی مالند و گلگونه گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرا). رجوع به گوناب شود. || طرز. روش . قاعده . قانون . صفت . (برهان قاطع).
حلقه ٔ زلف کهن رنگ بگرداند لیک
خال را رنگ همان غالیه گونا بینند.
خاقانی .
بس دوزخی است خصمش از آن سرخ رخ شده ست
کآتش به زر ناسره گونا برافکند.
خاقانی .
|| (ص ) رنگین . به رنگ سیر. پررنگ . (یادداشت مؤلف ). ظاهراً در بیت زیر همین معنی مراد باشد :
ماهی و قرص خور بهم حوت است و یونس در شکم
ماهی همه گنج درم خور زرّ گونا داشته .
خاقانی .
|| (اِ)گوناب . (انجمن آرا). غازه که زنان بر روی مالند و گلگونه گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرا). رجوع به گوناب شود. || طرز. روش . قاعده . قانون . صفت . (برهان قاطع).
پیشنهاد کاربران
زیبا رو
کلمات دیگر: