گومه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گومه. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره شهرستان سنندج. واقع در 36000 گزی شمال باختر دیواندره و 8000 گزی شمال راه شوسه دیواندره به سقز. کوهستانی و سردسیر است. 360 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات ، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
گومه. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه وارداک شهرستان مشهد. واقع در 30هزارگزی شمال باختری مشهد کنار کشف رود. جلگه و هوای آن معتدل و سکنه آن 181 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میگردد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گومه . [ م َ / م ِ ] (اِ) کومه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به واو مجهول خانه ای را گویند که از نی و چوپ و علف سازند. (برهان قاطع). صحیح کلمه کومه است . رجوع به کومه شود. || رنگ و آن را گونه گویند. (فرهنگ جهانگیری ). ظاهراً مصحف گونه است .
گومه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . واقع در 36000 گزی شمال باختر دیواندره و 8000 گزی شمال راه شوسه ٔ دیواندره به سقز. کوهستانی و سردسیر است . 360 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات ، و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
گومه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه وارداک شهرستان مشهد. واقع در 30هزارگزی شمال باختری مشهد کنار کشف رود. جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 181 تن است . آب آن از رودخانه تأمین میگردد. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).