کلمه جو
صفحه اصلی

وتد

فارسی به انگلیسی

stake, [rare. o.s.] tent - peg, foot

[rare. o.s.] tent - peg, foot


عربی به فارسی

کمرنگ , رنگ پريده , رنگ رفته , بي نور , رنگ پريده شدن , رنگ رفتن , در ميان نرده محصور کردن , احاطه کردن , ميله دار کردن , نرده , حصار دفاعي , دفاع , ناحيه محصور , قلمروحدود , ميخ , ميخ چوبي , چنگک , عذر , بهانه , ميخ زدن , ميخکوب کردن محکم کردن , زحمت کشيدن , کوشش کردن , درجه , دندانه , پا , () دربالا پهن ودر پايين نازک(شبيه ميخ) , گوه , باگوه نگاه داشتن , با گوه شکافتن , از هم جدا کردن


فرهنگ فارسی

میخ، میخ چوبی یافلزی، اوتادجمع
( اسم ) ۱ - میخ ( چوبین یا فلزی ) جمع : اوتاد : ((نرگس بسان حلق. زنجیر زرنگر کاندر میان حلق. زرین وتد بود. ) ) (منوچهری ) ۲ - یکی از ارکان سهگانه عروض و آن بر دو قسم است : یا وتدمفروض . دومتحرک است که میان آنها یک حرف ساکن فاصله شده باشد از قبیل نامه و جامه . یا وتد مقرون ( مجموع ) . دو متحرک است که بعد از آنها یک ساکن باشد مانند : چمن سمن . آن خانه ها که آغازشان از افق آید بمشرق و مغرب یا از فلک نصف النهار زبر زمین و زیرش اوتاد نامند ای میخها. یا مایل وتد . آن خانه هاست که بپهلوی وتد باشند سوی توالی البروج و آن دوم و پنجم و هفتم و یازدهم بود. یا زایل وتد. آن خانه هاست که بپهلوی وتد باشند خلاف توالی البروج . و آن و سوم و ششم و نهم و دوازدهم بود و این برجها آنند که وتد بودند و ز آنجا زایل گشتند. و گروهی زایل را ساقط خوانند و من آنرا اختیار نکنم زیرا که نیز دیگر معنی احتمال کند و شبهت از او افتد. یا وتد قائم و جز قائم . وتد وسط السمائ دهم خانه بود . اگر درج. او بدهم برج افتد از برج طالع گویند وتدهای قایم اند . و گر درج. او برج یازدهم افتد از طالع گویند وتدهای مایلند و گرچه درج. او اندر برج نهم افتد از طالع گویند وتدهای زایل اند.
میخ کوفتن یا ثابت گردیدن

فرهنگ معین

(وَ تَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - میخ چوبی یا فلزی . ج . اوتاد. ۲ - یکی از ارکان سه گانة عروض .

لغت نامه دهخدا

وتد. [ وَ ] (ع مص ) کوفتن میخ را. || کوفته شدن میخ . لازم و متعدی به کار رود. (ناظم الاطباء). || ثابت شدن . || ثابت گردانیدن . (المنجد).


وتد. [ وَ ت َ ] (ع مص ) میخ کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میخ زدن . (تاج المصادر). || کوفته شدن میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ثابت گردیدن . (منتهی الارب ). || (اِ) میخ . (مهذب الاسماء). میخ در زمین باشد یا دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و خواه چوبین باشد یا آهنین . (ناظم الاطباء). میخ چوبین . (غیاث ) (نصاب ). مسمار :
خیمه ویران است و بشکسته وتد
او بهانه میکند که درفتد.

مولوی .


ج ، اوتاد. (منتهی الارب ).
|| تندی اندرون گوش یا پیش گوش و هما وتدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلندی گوش از سوی روی . (مهذب الاسماء). تندی پیش گوش . (ناظم الاطباء). || وتد از عروض لفظ سه حرفی چون علی . وَتِد مثل آن است . (منتهی الارب ).
- وتد مجموع (مقرون ) ؛ آن لفظ سه حرفی را گویند که دو حرف اول آن متحرک و حرف آخر آن ساکن باشد چون لفظ دعا. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به تعریفات سیدجرجانی و المعجم فی معاییر اشعارالعجم شود.
- وتد مفروق ؛ آن لفظ سه حرفی است که اوسط آن ساکن و طرفین آن متحرک باشد چون رأس . (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به تعریفات سیدجرجانی و المعجم شود.
|| (در اصطلاح رَمل ) وتد نزد اهل رمل بر چند معنی اطلاق کرده می آید.آنکه میگویند که خانه ٔ اول و چهارم و هفتم و دهم هریک وتد است . و دوم و پنجم و هشتم و یازدهم هر یک مایل وتد است . و سوم و ششم و نهم و دوازدهم هر یک زائل وتد است . و ساقط عن الوتد نیز گویند. به جهت آنکه هریک از این خانه ها نظر به طالع ندارد. و سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم هریک وتدالوتد است . هکذا فی بعض الرسائل و آنکه در انقلاب وتدالوتد میگویند که اوتاد را در شواهد ضرب کنند ظاهر این است که این قول بر حذف مضاف است . یعنی اشکال اوتاد را در شواهد ضرب نمایند. و نیز محتمل است که اطلاق اوتاد بر اشکال که در اوتاد واقع شوند اطلاق مجازی باشد از قبیل اطلاق اسم محل بر حال . واﷲ اعلم بحقیقة الحال . و آنکه در سیر نقطه میگویند که خانه ٔ اول و پنجم و نهم و سیزدهم آتشی اند. و دوم و ششم و دهم و چهاردهم بادی اند. و سوم و هفتم و یازدهم و پانزدهم آبی اند. و چهارم و هشتم و دوازدهم و شانزدهم خاکی اند. و اولین خانه را از خانه های آتشی و بادی و آبی و خاکی وتد آتش و وتد بادو وتد آب و وتد خاک گویند. پس خانه ٔ اول وتد آتش باشد و خانه ٔ دوم وتد باد و خانه ٔ سوم وتد آب و خانه ٔ چهارم وتد خاک و دومین خانه را از خانه های آتشی و بادی و آبی و خاکی مائل وتد آتش و مائل وتد باد و مائل وتد آب و مائل وتد خاک گویند. پس پنجم مائل وتد آتش و ششم مائل وتد آب و هفتم مائل وتد باد و هشتم مائل وتد خاک باشد. و بر همین قیاس سومین خانه را از هریک از خانه های آتشی و بادی و آبی و خاکی زائل وتد آتش و زائل وتد باد و زائل وتد آب و زائل وتد خاک . و چهارمین خانه را از هر یک از خانه های مذکوره وتدالوتد آتش و وتدالوتد باد و وتدالوتد آب و وتدالوتد خاک نامند. و فائده ٔ این در حساب به کار آید. و میگویند وتد دلیل آحاد و مائل دلیل عشرات و زائل دلیل مآت و وتدالوتد دلیل الوف باشد. و آنکه در سیر نقطه نیز میگویند اگر نقطه در عنصر خود باشد وتد است یعنی قوت وتددارد و اگر در دوم عنصر خود باشد مائل الوتد است . واگر در سوم عنصر خود باشد زائل الوتد است . و اگر در چهارم عنصر خود باشد وتدالوتد است . مثلاً نقطه ٔ آتش در خانه های آتشی وتد و در خانه های بادی مائل الوتد و در خانه های آبی زائل الوتد و در خانه های خاکی وتدالوتدو همچنین نقطه ٔ آبی در خانه های آبی وتد است . و در خانه های خاکی مائل الوتد. و در خانه های آتشی زائل الوتدو در خانه های بادی وتدالوتد. و علی هذا القیاس نقطه ٔ باد و خاک . بدانکه اگر نقطه ٔ مطلوب در وتد باشد، خوب بود. و دلیل عزت و قدر و قیمت آن شی ٔ کند، و شهرت او در همه ٔ آفاق . و اگر در خانه ٔ مایل بود، قدر و قیمت و عزت میانه کند و شهرت در بعضی آفاق . و اگر در زایل بود دلیل بی قدری و بی قیمتی و بی عزتی آن شی ٔ کندو مجهولی او در همه ٔ آفاق . و نقطه در وتد مطلوب را حاصل کند بی مانع و کاری بزرگ بود. و در وتدالوتد کسی دیگر ممد او شود که آن مطلوب به حصول انجامد. و در مایل احتمال حصول دارد و در زائل دلیل است بر عدم حصول . و نیز وتد دلیل حال است یعنی آن چیز بالفعل در وجود آید. و مایل دلیل مستقبل است یعنی بعد از این به وجود آید و از مستقبل میپرسد. و زائل ضعیف است دلیل بر ماضی کند. یعنی از گذشته میپرسد. و وتدالوتد دلیل توقف است . || (اصطلاح هیأت ) وتد نزد اهل هیأت اسم جزوی معین است از اجزاء فلک البروج . گفته اند: اوتاد چهارند پس جزوی از منطقة البروج که بر افق شرقی باشد آن را وتد اول و وتد طالع گویند و آنکه بر افق غربی باشد در این حالت یعنی در حالت بودن آن جزء که مسمی به وتد اول گشته بر افق شرقی آن را وتد سابع و وتد غارب گویند. پس وتد اول و سابع هر دو متقابل باشند. و جزوی که در منتصف این دو وتد فوق الارض باشد آن را وتد عاشر و وتدالسماء گویند. و جزوی که در منتصف این هردو وتد تحت الارض باشد آن را وتد رابع و وتدالارض گویند. پس اگر برج وتدالسماء دهم برج طالع بود آن اوتاد را اوتاد قائمه گویند. و اگر یازدهم باشداز طالع آنها را اوتاد مائله گویند. و اگر نهم از طالع باشد آنها را اوتاد زائله گویند و کلام شارح تذکره موهم آن است که اوتاد را وقتی قائمه گویند که جزو عاشر منتصف طالع و غارب باشد. و آن وقتی بود که قطب بروج بر افق باشد یا دائره ٔ نصف النهار به شرطی که برسمت الرأس نباشد. || (اصطلاح صوفیه ) اوتادنزد سالکان چهار تن اند از اولیاء خدای تعالی که در چهار رکن عالم نامزداند. در مغرب عبدالعلیم و در مشرق عبدالحی و در شمال عبدالمرید و در جنوب عبدالقادر که محافظت جمله ٔ عالم و معموری دنیا به برکت ایشان است . کذا فی کشف اللغات . و در مرآة الاسرار گوید آنکه در مشرق است نام او عبدالرحمن و آنکه در مغرب است نام او عبدالقدوس میباشد. اگر یکی از ایشان فوت گردد یکی از نائبان به جایش آید. چهار رکن عالم معمور به وجود این چهار اوتاد است چنانچه کوهها سبب سکون زمین . (کشاف اصطلاحات الفنون ).

وتد. [ وَ ت ِ ] (ع اِ) میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تندی درون گوش یا پیش آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح علم عروض ). لفظ سه حرفی چون علی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). وَتَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وتد درنزد اهل عروض سه حرف است که دوم یا سوم آنها ساکن باشد اگر وسط آن ساکن باشد همچون قول پس آن وتد مفروق است و اگر وسط آن متحرک باشد و آخرش ساکن مانند علی ، وتد مجموع است . (از المنجد). رجوع به وَتَد شود.


وتد. [ وَ ] ( ع مص ) کوفتن میخ را. || کوفته شدن میخ. لازم و متعدی به کار رود. ( ناظم الاطباء ). || ثابت شدن. || ثابت گردانیدن. ( المنجد ).

وتد. [ وَ ت َ ] ( ع مص ) میخ کوفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). میخ زدن. ( تاج المصادر ). || کوفته شدن میخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ثابت گردیدن. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) میخ. ( مهذب الاسماء ). میخ در زمین باشد یا دیوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و خواه چوبین باشد یا آهنین. ( ناظم الاطباء ). میخ چوبین. ( غیاث ) ( نصاب ). مسمار :
خیمه ویران است و بشکسته وتد
او بهانه میکند که درفتد.
مولوی.
ج ، اوتاد. ( منتهی الارب ).
|| تندی اندرون گوش یا پیش گوش و هما وتدان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بلندی گوش از سوی روی. ( مهذب الاسماء ). تندی پیش گوش. ( ناظم الاطباء ). || وتد از عروض لفظ سه حرفی چون علی. وَتِد مثل آن است. ( منتهی الارب ).
- وتد مجموع ( مقرون ) ؛ آن لفظ سه حرفی را گویند که دو حرف اول آن متحرک و حرف آخر آن ساکن باشد چون لفظ دعا. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به تعریفات سیدجرجانی و المعجم فی معاییر اشعارالعجم شود.
- وتد مفروق ؛ آن لفظ سه حرفی است که اوسط آن ساکن و طرفین آن متحرک باشد چون رأس. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به تعریفات سیدجرجانی و المعجم شود.
|| ( در اصطلاح رَمل ) وتد نزد اهل رمل بر چند معنی اطلاق کرده می آید.آنکه میگویند که خانه اول و چهارم و هفتم و دهم هریک وتد است. و دوم و پنجم و هشتم و یازدهم هر یک مایل وتد است. و سوم و ششم و نهم و دوازدهم هر یک زائل وتد است. و ساقط عن الوتد نیز گویند. به جهت آنکه هریک از این خانه ها نظر به طالع ندارد. و سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم هریک وتدالوتد است. هکذا فی بعض الرسائل و آنکه در انقلاب وتدالوتد میگویند که اوتاد را در شواهد ضرب کنند ظاهر این است که این قول بر حذف مضاف است. یعنی اشکال اوتاد را در شواهد ضرب نمایند. و نیز محتمل است که اطلاق اوتاد بر اشکال که در اوتاد واقع شوند اطلاق مجازی باشد از قبیل اطلاق اسم محل بر حال. واﷲ اعلم بحقیقة الحال. و آنکه در سیر نقطه میگویند که خانه اول و پنجم و نهم و سیزدهم آتشی اند. و دوم و ششم و دهم و چهاردهم بادی اند. و سوم و هفتم و یازدهم و پانزدهم آبی اند. و چهارم و هشتم و دوازدهم و شانزدهم خاکی اند. و اولین خانه را از خانه های آتشی و بادی و آبی و خاکی وتد آتش و وتد بادو وتد آب و وتد خاک گویند. پس خانه اول وتد آتش باشد و خانه دوم وتد باد و خانه سوم وتد آب و خانه چهارم وتد خاک و دومین خانه را از خانه های آتشی و بادی و آبی و خاکی مائل وتد آتش و مائل وتد باد و مائل وتد آب و مائل وتد خاک گویند. پس پنجم مائل وتد آتش و ششم مائل وتد آب و هفتم مائل وتد باد و هشتم مائل وتد خاک باشد. و بر همین قیاس سومین خانه را از هریک از خانه های آتشی و بادی و آبی و خاکی زائل وتد آتش و زائل وتد باد و زائل وتد آب و زائل وتد خاک. و چهارمین خانه را از هر یک از خانه های مذکوره وتدالوتد آتش و وتدالوتد باد و وتدالوتد آب و وتدالوتد خاک نامند. و فائده این در حساب به کار آید. و میگویند وتد دلیل آحاد و مائل دلیل عشرات و زائل دلیل مآت و وتدالوتد دلیل الوف باشد. و آنکه در سیر نقطه نیز میگویند اگر نقطه در عنصر خود باشد وتد است یعنی قوت وتددارد و اگر در دوم عنصر خود باشد مائل الوتد است. واگر در سوم عنصر خود باشد زائل الوتد است. و اگر در چهارم عنصر خود باشد وتدالوتد است. مثلاً نقطه آتش در خانه های آتشی وتد و در خانه های بادی مائل الوتد و در خانه های آبی زائل الوتد و در خانه های خاکی وتدالوتدو همچنین نقطه آبی در خانه های آبی وتد است. و در خانه های خاکی مائل الوتد. و در خانه های آتشی زائل الوتدو در خانه های بادی وتدالوتد. و علی هذا القیاس نقطه باد و خاک. بدانکه اگر نقطه مطلوب در وتد باشد، خوب بود. و دلیل عزت و قدر و قیمت آن شی کند، و شهرت او در همه آفاق. و اگر در خانه مایل بود، قدر و قیمت و عزت میانه کند و شهرت در بعضی آفاق. و اگر در زایل بود دلیل بی قدری و بی قیمتی و بی عزتی آن شی کندو مجهولی او در همه آفاق. و نقطه در وتد مطلوب را حاصل کند بی مانع و کاری بزرگ بود. و در وتدالوتد کسی دیگر ممد او شود که آن مطلوب به حصول انجامد. و در مایل احتمال حصول دارد و در زائل دلیل است بر عدم حصول. و نیز وتد دلیل حال است یعنی آن چیز بالفعل در وجود آید. و مایل دلیل مستقبل است یعنی بعد از این به وجود آید و از مستقبل میپرسد. و زائل ضعیف است دلیل بر ماضی کند. یعنی از گذشته میپرسد. و وتدالوتد دلیل توقف است. || ( اصطلاح هیأت ) وتد نزد اهل هیأت اسم جزوی معین است از اجزاء فلک البروج. گفته اند: اوتاد چهارند پس جزوی از منطقة البروج که بر افق شرقی باشد آن را وتد اول و وتد طالع گویند و آنکه بر افق غربی باشد در این حالت یعنی در حالت بودن آن جزء که مسمی به وتد اول گشته بر افق شرقی آن را وتد سابع و وتد غارب گویند. پس وتد اول و سابع هر دو متقابل باشند. و جزوی که در منتصف این دو وتد فوق الارض باشد آن را وتد عاشر و وتدالسماء گویند. و جزوی که در منتصف این هردو وتد تحت الارض باشد آن را وتد رابع و وتدالارض گویند. پس اگر برج وتدالسماء دهم برج طالع بود آن اوتاد را اوتاد قائمه گویند. و اگر یازدهم باشداز طالع آنها را اوتاد مائله گویند. و اگر نهم از طالع باشد آنها را اوتاد زائله گویند و کلام شارح تذکره موهم آن است که اوتاد را وقتی قائمه گویند که جزو عاشر منتصف طالع و غارب باشد. و آن وقتی بود که قطب بروج بر افق باشد یا دائره نصف النهار به شرطی که برسمت الرأس نباشد. || ( اصطلاح صوفیه ) اوتادنزد سالکان چهار تن اند از اولیاء خدای تعالی که در چهار رکن عالم نامزداند. در مغرب عبدالعلیم و در مشرق عبدالحی و در شمال عبدالمرید و در جنوب عبدالقادر که محافظت جمله عالم و معموری دنیا به برکت ایشان است. کذا فی کشف اللغات. و در مرآة الاسرار گوید آنکه در مشرق است نام او عبدالرحمن و آنکه در مغرب است نام او عبدالقدوس میباشد. اگر یکی از ایشان فوت گردد یکی از نائبان به جایش آید. چهار رکن عالم معمور به وجود این چهار اوتاد است چنانچه کوهها سبب سکون زمین. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در عروض، کلمۀ سه حرفی که دو حرف آن متحرک و یک حرف ساکن باشد، مانند شجر، فلک، چمن، وتد مقرون.
۲. [جمع: اوتاد] [قدیمی] میخ چوبی یا فلزی، میخ.

دانشنامه آزاد فارسی

وَتَد
از ارکان ایقاع در موسیقی قدیم ایران. پایه های ضرب در موسیقی قدیم بر سه نوع بوده است: سَبَب، وَتَد، و فاصله. وتد بر دو گونه است: یکی وَتَدِ مجموع مانند «تَنَنْ» و به این سبب به آن مجموع می گویند که از دو متحرک و یک ساکن تشکیل شده است، مانند «اَدَبْ»، «عَمَلْ» «اَثَرْ» . دیگری وَتد مفروق است و آن از سه حرف درست شده که حرف اول متحرک، حرف وسط ساکن و حرف سوم نیز متحرک است؛ و به این سبب به آن مفروق گویند که ساکن آن در میان دو متحرک افتاده است، مانند تَنْ تِ، مانند جامِه، نامِه، و خامِه.

وتد (عرفان). رجوع شود به:اوتاد

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
میخ. جمع آن اوتاد است. . آیا زمین را برای زندگی آماده نکردیم؟ آیا کوهها را میخهایی برای زمین قرار ندادیم؟ رجوع شود به «جبل» فصل «کوههامیخ زمین‏اند». * کلمه «ذُوالْاَوْتادِ» در سوره فجر آیه 10 نیز در وصف فرعون آمده است گویند: او چون می‏خواست کسی را شکنجه دهد او را به چهار میخ می‏کشید و سبب تسمیه ذوالاوتاد همین است ولی ظاهرا مراد از آن لشکریان و ساز وبرگ آنها و وسائل حکومت است که همچون میخها پادشاهی و حکومت او را محکم کرده بودند شاعر گوید: وَلَقَدْ غَنَوْافیها بِاَنْعَم عیشَةٍ فی ظِلَّ مُلْکٍ ثابِتِ الْاَوْتادِ در آن شهر باگواراترین زندگی بی نیاز بودند در سایه حکومتی که پایه هایش محکم بود.

جدول کلمات

میخ

پیشنهاد کاربران

وَتَد که جمع آن واژه ی اَوتاد است واژه ای عربی و به معنای میخ می باشد. خواه فلزی، خواه چوبی و یا جنسی دیگر.


کلمات دیگر: