کلمه جو
صفحه اصلی

هرع

فرهنگ فارسی

روان گشتن خون تند روان گشتن خون شتابان و مضطربانه رفتن

لغت نامه دهخدا

هرع. [ هََ ] ( ع مص ) سخت راندن. || سرعت کردن. ( منتهی الارب ).

هرع. [هََ رَ ] ( ع مص ) روان گشتن خون. ( منتهی الارب ). تند روان گشتن خون. ( اقرب الموارد ). || شتابان و مضطربانه رفتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || تندگریه و تندرو بودن مرد. ( اقرب الموارد ).

هرع . [ هََ ] (ع مص ) سخت راندن . || سرعت کردن . (منتهی الارب ).


هرع . [هََ رَ ] (ع مص ) روان گشتن خون . (منتهی الارب ). تند روان گشتن خون . (اقرب الموارد). || شتابان و مضطربانه رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تندگریه و تندرو بودن مرد. (اقرب الموارد).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
. راغب گوید: هرع و اهراع یعنی سوق به شدت و ترساندن در مجمع و صحاح گوید: اهراع به معنی اسراع و شتاب است. یعنی: قوم لوط در حالی که می‏شتافتند به سوی او آمدند (گوئی شهوت و نفس اماره آنها را به سرعت می‏راند) و از پیش بدکار بودند و از کار بد شرم نداشتند. . آنها پدرانشان را گمراه یافتند و در پیروی آنها شتاب می‏کنند این کلمه تنها دوبار در کلام اللَّه آمده است.


کلمات دیگر: