کلمه جو
صفحه اصلی

هبط

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱- فرود آوردن چیزی را. ۲- در آوردن درشهری داخل کردن کسی را درشهر . ۳- (مصدر ) فرود آمدن ازمقام و منزلت سقوط کردن . ۴- در آمدن بشهری . ۵- (اسم ) نزول بجایی . ۶- دخول در شهری . ۷- خواری ذلت .
هبوط

فرهنگ معین

(هَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) فرود آوردن چیزی . ۲ - فرود آمدن از مقام و منزلت ، سقوط کردن .

لغت نامه دهخدا

هبط. [ هَُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ هبوط. (ناظم الاطباء).


هبط. [ هََ ] (ع مص ) فرود آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اللهم غبطا و لاهبطا؛ یعنی میخواهیم از تو غبطه و پناه میبریم از فرود آوردن ما. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || لاغر گردانیدن بیماری کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). لاغر کردن . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || درآوردن در شهری . (منتهی الارب ). داخل کردن کسی را در شهر. داخل کردن به شهر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || کم کردن بهای متاع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || کم کردن و ناقص کردن . هبطه اﷲ؛ کم کرد او را خدای . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). و این معنی مجاز است . (تاج العروس ): هبطه الزمان ؛ برد روزگار مال و نعمتش را. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). بی چیز کردن . فقیر گردانیدن . || هبطالسوق ؛ به بازار آمد. (اقرب الموارد). || فرود آمدن از منزلت . سقوط کردن . (معجم متن اللغة). || درآمدن به شهری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن به شهری . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || منتقل شدن از محلی به محل دیگر. انتقال . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). || کم شدن بهای متاع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کم شدن . (منتهی الارب ). || به بدی درافتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واقع شدن در بدی . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || (اِمص ) نقصان . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). کمی . کمبود. || خواری . ذل . (اقرب الموارد). رجوع به حبط و هبت شود.


هبط. [ هََ ] ( ع مص ) فرود آوردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). اللهم غبطا و لاهبطا؛ یعنی میخواهیم از تو غبطه و پناه میبریم از فرود آوردن ما. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || لاغر گردانیدن بیماری کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). لاغر کردن. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). || زدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). || درآوردن در شهری. ( منتهی الارب ). داخل کردن کسی را در شهر. داخل کردن به شهر. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( تاج العروس ). || کم کردن بهای متاع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || کم کردن و ناقص کردن. هبطه اﷲ؛ کم کرد او را خدای. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ). و این معنی مجاز است. ( تاج العروس ): هبطه الزمان ؛ برد روزگار مال و نعمتش را. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). بی چیز کردن. فقیر گردانیدن. || هبطالسوق ؛ به بازار آمد. ( اقرب الموارد ). || فرود آمدن از منزلت. سقوط کردن. ( معجم متن اللغة ). || درآمدن به شهری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). داخل شدن به شهری. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || منتقل شدن از محلی به محل دیگر. انتقال. ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ). || کم شدن بهای متاع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کم شدن. ( منتهی الارب ). || به بدی درافتادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). واقع شدن در بدی. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) نقصان. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). کمی. کمبود. || خواری. ذل. ( اقرب الموارد ). رجوع به حبط و هبت شود.

هبط. [ هَُ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ هبوط. ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَبَّةٍ: دانه
معنی حَبِطَ: باطل شد (حبط به معنی باطل شدن وبی تأثیر شدن عمل است به قولی اصلش از حَبَط به معنی پرخوری حیوان است به نحوی که موجب آزاریاهلاکش شود)
تکرار در قرآن: ۸(بار)
هُبوط (به ضم‏ها) به معنی پایین آمده است طبرسی فرموده: هُبوط و نُزول و وقُوع نظیر هم‏اند و آن حرکت از بالا به پایین است ،هُبوط گاهی به معنی حُلول (دُخول) در مکان است گویند:«هَبَطْنا بَلَدَ کَذا» یعنی به فلان بلد وارد شدیم. هبط و فعل آن لازم و متعدی هر دو آید. راغب می‏گوید: هبوط به معنی انحدار و پایین آمدن قهری است مثل هبوط و افتادن سنگ و نیز گوید چون در انسان بکار رود بر سبیل استخفاف و سبک شمردن باشد. ولی حق آن است که بگویم هبوط اعم از قهری و اختیاری است مثل . که در باره سنگها است و قهری است و مثل . که اختیاری است. و نیزآن گاهی بر سبیل استخفاف است مثل . که در باره شیطان و بر سبیل استخفاف است و نحو . که به جای استخفاف تعظیم است. * . هبوط در این آیه به معنی حلول و دخول است چنانکه از مجمع نقل شد یعنی: موسی «علیه السلام» به بنی اسرائیل گفت به شهری داخل شوید و در آن مسکن گزینید در آنجا آنچه خواهید برای شما هست. در قاموس و اقرب نیز به این معنی تصریح شده است در نهج البلاغه نامه 18 به عبدالله بن عباس می‏نویسد:«اِعْلَمْ اَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ اِبْلیسْ» ظاهرا مراد از آن محل حلول است . * . این آیه در باره خروج آدم و زنش از بهشت است . این آیه نیز در باره آن دو است ظاهرا مراد از «اِهْبِطُوا» به قرینه «فَاِمَّا یَأْتِیَّنَکُمْ...» آدم و زنش و مطلق آدمیان است گرچه آن وقت جز دو نفر نبودند و در آیه «اِهِبْطا» خطاب به آن دونفر است ولی «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدوُّ فَاِمَّا یَأْتِیَّنَکُمْ مِنی هُدیً...» باز راجع به عموم است. نمی‏شود از «اِهْبِطُوا - اِهْبِطا» استفاده کرده که باغ آدم و حوا در آسمان بود و از آن فرود آمده‏اند شاید آن مثل «یا نوُحُ اِهْبطْ» باشد که به معنی خارج شدن از کشتی است و اگر شبهه را قوی گرفتیم باید گفت محلیکه آدم و زنش در آن بودند در بلندی بود، اینها در صورتی است که ماجرای هبوط آدم بطور تمثیل نباشد.


کلمات دیگر: