کلمه جو
صفحه اصلی

وثن

فارسی به انگلیسی

idol

عربی به فارسی

طلسم , اشياء ياموجوداتي که بعقيده اقوام وحشي داراي روح بوده و موردپرستش قرارمي گرفتند , بت , صنم , خرافات


فرهنگ فارسی

بت، اوثان، جمع وثنی:بت پرست
( اسم )بت : (( بوستان گوییی بتخانه فرخار شدست مرغکان چونشمن و گلبنکان چون وثنا. ) ) ( منوچهری )
جمع وثن

فرهنگ معین

(وَ ثَ ) [ ع . ] (اِ. ) بُت . ج . اوثان .

لغت نامه دهخدا

وثن. [ وَ ث َ ] ( ع اِ ) بت. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( السامی ) ( ناظم الاطباء ). نصب. طاغوت. جبت. صنم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). فغ. بغ. بدّ. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بت که به صورت آدمی از سنگ باشد. هیکلی باشد که صنعتگران به صورت و جثه آدمی بسازند از جنس گوهرهای معدنی یا سایر سنگها و یا از تخته و چوب اما صنم فقط صورت ساخته شده از اشیاء بالا میباشد لکن بدون جثه. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، اوثان ، وُثُن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
چو پشت برهمن شود شاخ گل
بر او بر گل نو چو روی وثن.
فرخی.
بخت پرستیدن خواهدترا
همچو وثن را که پرستد شمن.
فرخی.
بوستان گویی بتخانه فرخار شده ست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا
بر کف پای شمن بوسه بداده وثنش
کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا.
منوچهری.
تا نماند بر ذهب نقش وثن
چونکه صورت مانع است و راهزن.
مولوی.

وثن. [ وُ ث ُ ] ( ع اِ ) ج ِ وَثَن. بتها. صنم ها. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به وَثَن شود.

وثن. [ وُ ] ( ع اِ ) ج ِوَثَن. ( المنجد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وثن شود.

وثن . [ وَ ث َ ] (ع اِ) بت . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (السامی ) (ناظم الاطباء). نصب . طاغوت . جبت . صنم . (یادداشت مرحوم دهخدا). فغ. بغ. بدّ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بت که به صورت آدمی از سنگ باشد. هیکلی باشد که صنعتگران به صورت و جثه ٔ آدمی بسازند از جنس گوهرهای معدنی یا سایر سنگها و یا از تخته و چوب اما صنم فقط صورت ساخته شده ٔ از اشیاء بالا میباشد لکن بدون جثه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، اوثان ، وُثُن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
چو پشت برهمن شود شاخ گل
بر او بر گل نو چو روی وثن .

فرخی .


بخت پرستیدن خواهدترا
همچو وثن را که پرستد شمن .

فرخی .


بوستان گویی بتخانه ٔ فرخار شده ست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا
بر کف پای شمن بوسه بداده وثنش
کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا.

منوچهری .


تا نماند بر ذهب نقش وثن
چونکه صورت مانع است و راهزن .

مولوی .



وثن . [ وُ ] (ع اِ) ج ِوَثَن . (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به وثن شود.


وثن . [ وُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ وَثَن . بتها. صنم ها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وَثَن شود.


فرهنگ عمید

بت.

دانشنامه عمومی

وثن (یمن). وثن نام روستایی است در وادی (بلد عّقد)، در ناحیهٔ (موتک) ن از توابع استان حُدَیده در کشور یمن در شبه جزیره عربستان است. جمعیت آن ۱۰۹ نفر (۶ خانوار) می باشد.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
بت. جمع آن اوثان است در مصباح گوید: خواه از سنگ باشد یا چوب یا غیر آن . از پلید به دور باشید که بتهااند و از قول باطل اجتناب کنید، اوثان در سوره عنکبوت 17 و 25 نیز آمده است. در نهج البلاغه خطبه 145 فرموده: «فَبَعَثَ مُحَمَّداً «صلی الله و علیه واله» و سَلَّمَ بِالْحَقِ لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الْاَوْثانِ اِلَی عِبادِتِهِ» محمد عبده در شرح آن گفته «وَثَنَ فُلانٌ بِالْمَکانِ» یعنی: در مکانش ثابت و دائم شده صَنَم را از آن وَثَن گفته‏اند که نصب شده و دریک حال ثابت است. کلبی در کتاب الاصنام ص 53 نقل کرده: بت اگر بصورت انسان از چوب یا طلا یا نقره باشد صنم نامند و اگر از سنگ باشد وثن گویند.ناگفته نماند این سخن با آنچه گفته شد مناسبت دارد.


کلمات دیگر: