مرتب و منظم کردن و قرار دادن
تعبیه ساختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تعبیه ساختن. [ ت َ ی َ / ی ِ ت َ ] ( مص مرکب ) مرتب ومنظم کردن و قرار دادن. ( ناظم الاطباء ) :
دیر است که بر چرخ همین تعبیه سازند
هفت اختر سیاره در این شغل و در این کار.
دیر است که بر چرخ همین تعبیه سازند
هفت اختر سیاره در این شغل و در این کار.
امیرمعزی ( ازآنندراج ).
کلمات دیگر: