هو
فارسی به انگلیسی
exclamation uttered by dervishes as a curse or good wish
he
hoot, hiss, false rumour
hoot, report, rumor, rumour
عربی به فارسی
او (ان مرد) , جانور نر , هاس هع , ءس هع , ان , ان چيز , ان جانور , ان کودک , او (ضمير سوم شخص مرد) , بادخور کردن , تهويه کردن , هوا دادن به , پاک کردن
فرهنگ فارسی
۱- ضمیرسوم شخص مفردغایب او وی . ۲- ( اسم )اشاره ایست به ذات الهی : و الهم روز و شب اندر صنع هو هیچگونه نیستم پروای تو . ( مثنوی ) توضیح ۱- بیت مذکور در مثنوی نیکلسن موجودنیست . توضیح ۲- در آغاز نامه هاو کتابها این کلمه اشاره است به خدا. توضیح این کلمه بصورت تکی. درویشان و درویش مسکلان بکار رود. ۳ - تلفظ هو که درویشان بر زبان رانند. ۴ - نعره : گه بیک حمله سپاهی می شکست گه به هویی قلبگاهی میدرید . ( حافظ )
کرانه روزن خانه
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) چرک و زرداب زخم .
(هُ وَ ) [ ع . ] (ضم . ) ۱ - ضمیر مفرد مذکر غایب : او، آن . ۲ - در نزد عرفا منظور خداوند است .
(هُ) (اِ.) (عا.) صدا، آواز، فریاد.
( ~.) (اِ.) چرک و زرداب زخم .
(هُ وَ) [ ع . ] (ضم .) 1 - ضمیر مفرد مذکر غایب : او، آن . 2 - در نزد عرفا منظور خداوند است .
لغت نامه دهخدا
هو. ( اِ ) آه و نفس. ( برهان ). هوی.رجوع به هوی شود. || ( اِ صوت ) کلمه ای است که از برای آگاهانیدن و خبر کردن گویند. ( برهان ).
- های و هو یا هیاهو ؛ به معنی هلالوش و بانگ و فریاد و مشغله است :
چه عاشق است که فریاد دردناکش نیست
چه مجلس است کز او های و هو نمی آید.
چون گوزنان هویی از جان برکشم
کآن شکار آهوان بدرود باد.
ز بخشایش فرومگذار مویی.
گه به هویی قلب گاهی می درید.
هو. [ هََ / هُو ] ( اِ ) خبر بی اصل. خبر دروغ. سروصدا درباره چیزی که حقیقت ندارد. چُو.
- هو انداختن ؛ خبری بی اساس را در میان مردم شایع کردن.
- هوچی ؛ کسی که خبرهای بی اساس را برای منافع خود شایع کند.
- هو کردن ؛ درباره کسی خبر بی اساس و زیان آور انتشار دادن و او رادر نظر مردم پست کردن.
- یک هو ؛ غفلةً. بی خبر. ناگاه.
هو. [ هَُ وَ ] ( ع ضمیر ) ضمیر واحد مذکر غایب یعنی او و آن. ( ناظم الاطباء ).
هو. [ هََ وو ] ( ع اِ ) کرانه. || روزن خانه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
هو. ( اِخ ) در تداول صوفیان مخفف هُوَ و مراد خدای تعالی است : یا هو؛ ای خدا. ( یادداشت به خط مؤلف ). پنهانی است که مشاهده آن غیر را درست نیاید. ( تعریفات میرسیدشریف ) :
صبغةاﷲ چیست ؟ رنگ خُم هو
پیسه ها یک رنگ گردد اندر او.
در هوا کی پایدار آید ندا؟
چون هوا بگذاشتی پیغام هوست.
- های و هو یا هیاهو ؛ به معنی هلالوش و بانگ و فریاد و مشغله است :
چه عاشق است که فریاد دردناکش نیست
چه مجلس است کز او های و هو نمی آید.
سعدی .
|| در اصطلاح عرفا و اهل معنی به معنی ناله و زاری به درگاه حق تعالی است :
چون گوزنان هویی از جان برکشم
کآن شکار آهوان بدرود باد.
خاقانی .
در آن ساعت که ما مانیم و هویی
ز بخشایش فرومگذار مویی .
نظامی .
گه به یک حمله سپاهی می شکست
گه به هویی قلب گاهی می درید.
حافظ.
صبغةاﷲ چیست ؟ رنگ خُم ّ هو
پیسه ها یک رنگ گردد اندر او.
مولوی .
فکر ما تیری است از هو در هوا
در هوا کی پایدار آید ندا؟
مولوی .
باد در مردم هوا و آرزوست
چون هوا بگذاشتی پیغام هوست .
مولوی .
هو. [ هََ / هُو ] (اِ) خبر بی اصل . خبر دروغ . سروصدا درباره ٔ چیزی که حقیقت ندارد. چُو.
- هو انداختن ؛ خبری بی اساس را در میان مردم شایع کردن .
- هوچی ؛ کسی که خبرهای بی اساس را برای منافع خود شایع کند.
- هو کردن ؛ درباره ٔ کسی خبر بی اساس و زیان آور انتشار دادن و او رادر نظر مردم پست کردن .
- یک هو ؛ غفلةً. بی خبر. ناگاه .
هو. [ هََ / هُو ] (اِ) زردآب و ریمی را گویند که از زخم و جراحت برمی آید. || آب دزدیدن زخم و جراحت را نیز گفته اند. (برهان ). و در این صورت هو مبدل اَو و آب است . (از انجمن آرا). || ماه . قمر. || ابر. (ناظم الاطباء).
هو. [ هََ وو ] (ع اِ) کرانه . || روزن خانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هو. [ هَُ وَ ] (ع ضمیر) ضمیر واحد مذکر غایب یعنی او و آن . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
* هو کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. سر و صدا راه انداختن.
۲. کسی را با جار و جنجال بدنام و بی آبرو کردن.
چرک و زرداب زخم.
* هو کشیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] چرک و آماس کردن زخم.
او، در اشاره به ذات باری تعالی.
صدا؛ آواز؛ فریاد؛ بانگ.
〈 هو کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]
۱. سر و صدا راه انداختن.
۲. کسی را با جاروجنجال بدنام و بیآبرو کردن.
چرک و زرداب زخم.
〈 هو کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] چرک و آماس کردن زخم.
او، در اشاره بهذات باریتعالی.
دانشنامه آزاد فارسی
دانشنامه اسلامی
معنی مَا هُوَ: نیست
معنی أَمَّن: یا چه کسی - یا کسی که(در جمله "أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ ءَانَاءَ ﭐللَّیْلِ ")
معنی مُوَلِّیهَا: گرداننده ی رو به سوی آن (عبارت "وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا "یعنی:برای هر گروهی قبله ای است که خدا گرداننده روی آن گروه به آن قبله است)
معنی یُعِیدُ: باز می گرداند - بر می گرداند ("إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ"یعنی خدای تعالی هم برای اولین بار چیزی را پدید می آورد و هم چیزی را که قبلاً پدید آورده و از بین رفته را دوباره بر می گرداند)
معنی نَاصِیَتِهَا: موی جلوی پیشانی آن (درعبارت "مَّا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا" گرفتن ناصیه موی جلوی سر کنایه است از کمال تسلط و نهایت قدرت بر آن )
معنی کَلٌّ: سربار(معنای عبارت" هو کل علی مولاه "این است که او سربار سرپرست خویش است وبار و عیال کسی است که امورش را تدبیر میکند و او خودش نمیتواند امور خود را تدبیر کند )
معنی یُبْدِئُ: به وجود می آورد - باعث بوجود آمدن (چیزی) برای اولین بار می گردد - پدید می آورد("إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ"یعنی خدای تعالی هم برای اولین بار چیزی را پدید می آورد و هم چیزی را که قبلاً پدید آورده و از بین رفته را دوباره بر می گرداند)
معنی وِجْهَةٌ: چیزی که به آن رو کنند و متوجه آن شوند (کلمه "وجهة" بمعنای چیزیست که آدمی رو به آن میکند ، مانند قبله ، که آن نیز بمعنای چیزی است که انسان متوجه آن میشود. عبارت "وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا "یعنی:برای هر گروهی قبله ای است که خدا گرداننده روی آ...
معنی قَائِمٌ: ایستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم-قیام کننده (کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارس...
معنی قَوَّامِینَ: بسیار قیام کنندگان - بسیاربر پا دارندگان(کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارسی هم ...
معنی مَحْجُوبُونَ: آنانکه در حجاب و پرده قرار گرفته اند (مراد از محجوب بودن از پروردگارشان در روز قیامت محروم بودنشان از کرامت قرب و منزلت او است ویا محجوب بودن از رحمت خداست ومعنایش این نیست که از معرفت خدا محجوبند ، چون در روز قیامت همه حجابها برطرف میشود ، یعنی همه ...
ریشه کلمه:
هو (۴۸۱ بار)
گویش مازنی
۱لفظی که برای آگاه کردن کسی به کار می رود ۲فریادی که زنان ...
۱آرزو ۲خاطر
از اصوات،برای دستور به بازگشت دادن به گاوان شخمی به هنگام ...
واژه نامه بختیاریکا
( هُو ) او
( هَو ) دم؛ لحظه؛ آن. مثلاً یَه هَو یعنی یِهو؛ ناگهان
( هَو ) شایع؛ چو
پیشنهاد کاربران
فریاد. داد
Hav
فریاد. داد.
هوار::داد زدhavar
داد هوار::داد و فریاد
هوگاله::دعوا کردن.
در بازی سنتی چوب بازی لری
قبل از زدن چوب کوچک به طرف حریف کلمه هو را بر زبان
می آورند
هو وید::همان آمد
هو ( همو ) ::همان
هومَت: پندار خوب
هوخت: گفتار خوب
هورشت: کردار خوب
هومن: مرد خوب
هوتن: تن خوب
هویدا: خوب پیدا
هوده: بازده خوب ( بیهوده: بی سود )
هو خشتره : شهریار خوب
خوزستان ( عیلام )
لرستان. ایلام. چهار مال بختیاری. کهگیلویه . اصفهان. فارس. مرکزی. تهران. مازندران. خراسان. بوشهر. ابهر. قم. گرمسار. کرمان. . . .
هووخشتر پادشاه عیلام
شهر لر نشین شوش. شوشتر
عربی= ضمیر سوم شخص
زبان درویشان= خداوند
اسم هوگل موردتایید ثبت احوال کشور است.
( ( قدرت خود بین که اینقدرت از اوست
قدرت تو نعمت او دان که هوست ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص ۲۱٠. )
( موسی ) و تورا ( تورات ) و یاهو ( یَهوَه ) مهم می باشند. برای اقوام مسیحی نام و کلمات ایسا ( عیسی ) ؛ ایوان گلی های چهارگانه ( اناجیل اربعه ) و ملحقات آن تحت عنوان عهد یا وصیت نامه جدید و پدر یا آقا و یا سرور آسمانی مهم می باشند و برای قوم پارس نام کلمات زرتشت ؛ اوستا و اهورا مزدا و برای قوم عرب نام و کلمات محمد ؛ قرآن و الله مهم می باشند. با اندکی ملاحضه و تفکر و تفهم و تعقل به سهولت در خواهیم یافت که واژه حقیقت و معرفت و شناخت خداوند از قلم افتاده اند. نتیجه اینکه روند تبلیغ و ترویج این ادیان و رقابت های سرسختانه پیشوایان دینی با همدیگر در جهت شناخت انسان و جهان و خداوند نبوده است بلکه تنها و فقط بر سر حفظ و نگه داری و بقاء این الفاظ در ذهن و زبان و خط انسان و حافظه و خاطره تاریخ بوده است به اضافه حفظ یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی . امروز برای اثبات این ادعا میتوانیم از برجسته ترین پیشوایان این ادیان و مذاهب سوال زیر را مطرح کنیم : انسان و جهان و خدا چه هستند ؟ مطمئن باشید که هرکدام از این پیشوایان دینی داستان هزارویک شب را مثل بلبل خوش آواز و یا طوطی شکر شکن در گوش سر ما نجوا و زمزمه خواهند نمود و در پایان کلام پراکنی چند ساعته خویش، نه خود فهمیده اند که چه گفته اند و نه چیزی عاید شنونده خواهد گردید.