کلمه جو
صفحه اصلی

باد شمال

فارسی به عربی

شمال

مترادف و متضاد

north (اسم)
باد شمال، شمال، در شمال

boreas (اسم)
باد شمال

فرهنگ معین

(دِ شُ ) (اِمر. ) باد صبا، صبا.

لغت نامه دهخدا

باد شمال. [ دِ ش ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از شمال وزد. مَحْوة. شَمَل. مِسْع. ( منتهی الارب ). اَوْر. ( منتهی الارب ). جَرْبیا. اُم مَرْزَم. ( منتهی الارب ) ( دهار ) :
بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا.
ناصرخسرو.
فخر ببسیاری ای عدو ز چه دارید
برگ درختید و ما چو باد شمالیم.
ناصرخسرو.
باد شمال عنان برگشاده... درآمد. ( کلیله و دمنه ).
خجسته نائب صدرالخلافه عون الدین
که از شمایلش آبستن است باد شمال.
خاقانی.
سرخ گلی غنچه مثالم هنوز
منتظر باد شمالم هنوز.
نظامی.
از خدمت امیرشهاب الدین حکیم محقق است که در هریو موازنه هفت هشت ماه بتواتر باد شمال میوزد بغایت لطیف و موافق مزاج خلایق است. ( ازشرفنامه منیری ). رجوع به باد و بادفراه شود.

واژه نامه بختیاریکا

نسیم صبا؛ باد صبا؛ باد خنک صبحگاهی که از جانب شمال وزد؛ نشانه آغاز پایان گرمای کشنده تابستان

پیشنهاد کاربران

هیر. . .


کلمات دیگر: