کلمه جو
صفحه اصلی

احتمال


مترادف احتمال : حدس، ظن، گمان، تردید، شک

برابر پارسی : گمان، بُردباری، شایدی، شایمندی، شَوایی، گرایند، گمان بُردگی، گمانه

فارسی به انگلیسی

aptness, chance, eventuality, fear, feasibility, likelihood, plausibility, probability, prospect, suspicion, uncertainty

probability, eventuality


فارسی به عربی

احتمال , امکانیة , توقع , فرضیة , مسوولیة

عربی به فارسی

امکان , احتمال


مترادف و متضاد

supposition (اسم)
فرضیه، گمان، احتمال، فرض، انگاشت، تصور، انگاشتی، پندار

possibility (اسم)
شق، احتمال، امکان، چیز ممکن

likelihoood (اسم)
همانندی، احتمال

expectancy (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

expectance (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

aptness (اسم)
شایستگی، استعداد، احتمال

probability (اسم)
احتمال

contingency (اسم)
احتمال، احتمال وقوع، تصافی

eventuality (اسم)
احتمال، امکان

presumption (اسم)
جسارت، احتمال، گستاخی، فرض، استنباط

verisimilitude (اسم)
احتمال، راست نمایی، شباهت به واقعیت

حدس، ظن، گمان


تردید، شک


۱. حدس، ظن، گمان
۲. تردید، شک


فرهنگ فارسی

حمل کردن، باربرداشتن ، بردباری کردن، گمان بردن، حدس زدن
۱ - ( مصدر ) بار بر گرفتن . ۲ - از کسی فرو بردن تحمل نامیم از کسی برداشتن : (ترک احسان خواجه اولیتر کاحتمال جفای بوابان ) ( سعدی ) ۳ - ( اسم ) بردباری . ۴ - ظن گمان . ۵ - ( فعل ) امکان امری عق و عدم یقین وقوع آن . یا به احتمال قریب بیقین . به گمان و تصور نزدیک به اطمینان .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) حمل کردن . ۲ - (اِمص . ) بردباری . ۳ - گمان بردن ، حدس زدن .

لغت نامه دهخدا

احتمال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بار برگرفتن. || از کسی فروبردن. ( تاج المصادر ). از کسی فروخوردن. تحمل. بردباری. ناملایم از کسی برداشتن : شما حمیت هند و سند را دانسته اید و آنکه در وقت احتمال عار و شدت اضطرار از مرگ نترسند و از هلاک باک ندارند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
ترک احسان خواجه اولیتر
کاحتمال جفای بوّابان
بتمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان.
سعدی.
من صبر بیش از این نتوانم ز روی تو
چند احتمال کوه توان بود کاه را.
سعدی.
|| قبول کردن. ( مؤید الفضلاء ). || برده خریدن. || احتمال صنیعة؛ بر گردن خود گرفتن و شکرکردن آن. || برداشتن به سر و به پشت. || ارتحال. از منزل برفتن. ( زوزنی ). || احتمال لون ؛ خشم گرفتن. برافروخته شدن. برتافتن. || احتمال ، اِتعاب نفس است در حسنات. ( تعریفات ). || آن است که تصور طرفین کافی برای نسبت نباشد بلکه ذهن در نسبت بین آن دو مردّد باشد، و مقصود از این امکان ذهنی است. ( تعریفات ). || تقلا در کاری. || ظن. اِمکان. گمان کردن. ( غیاث ) :
احتمال عجز بر حق راندی
جاهل و گیج و سفیهش خواندی.
مولوی.
- احتمال دادن ؛ گمان بردن.
- احتمال داشتن ؛ احتمال رفتن. محتمل بودن.
- احتمال رفتن ؛ گمان رفتن. احتمال داشتن. محتمل بودن.
- احتمال کردن ؛ تحمل کردن. بردباری کردن : روز آدینه قائد بسلام خوارزمشاه آمد و مست بود، ناسزاها گفت و تهدیدها کرد، خوارزمشاه احتمال کرد. ( تاریخ بیهقی ). چیزها گفت و کردکه اکفاء آن را احتمال نکنند تا بپادشاه چه رسد. ( تاریخ بیهقی ).
بدادم ناصبی را پاسخ حق
نخواهم کرد زین بیش احتمالی.
ناصرخسرو.
- احتمال کننده ؛ متحمل.
- احتمالی ؛ محتمل.

فرهنگ عمید

۱. گمان، حدس.
۲. (اسم مصدر ) حمل کردن، بار برداشتن.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] بردباری کردن.

دانشنامه آزاد فارسی

اِحتِمال (probability)
شانس یا امکان وقوع یک پیشامداز میان چند پیشامد ممکن. مقدار آن را به صورت کسر اعشارییا متعارفیای بین ۰ و ۱ نشان می دهند. احتمالِ پیشامد حتمی ۱ است و احتمال پیشامد غیرممکن ۰. به طورکلی، احتمال این کهn پیشامد مورد نظر از میانm پیشامد ممکن رخ دهد، (فرمول ۱) است.
فرمول ۱:
در بازی شیر یا خط، شانس آمدن «شیر» با شانس آمدن «خط» یکسان است، یعنی این احتمال یک به یک یا مساوی است و آن را به صورت۲/۱ یا۰.۵ نمایش می دهند. برآورد احتمال را می توان با آزمایش به دست آورد، مثلاً با انداختن سکه به دفعات بسیار زیاد و ثبت تعداد شیرها و تقسیم تعداد شیرها به کل تعداد دفعات آزمایش فراوانی نسبی«شیر» به دست می آید که برآورد احتمال آن است. وقتی تاس می ریزیم، احتمال آن که هریک از اعداد ۱ تا ۶ بیاید، با فرض بی عیب بودن تاس،۶/۱ یا۰.۱۶۶۶ است. اگر دو تاس بریزیم، ۳۶=۶×۶ ترکیب متفاوت ممکن است، واقع شود. احتمال «جفت آمدن» برابر۳۶/۶ یا۶/۱ است، زیرا شش جفت در میان این ۳۶ حالت وجود دارد: (۱,۱)، (۲,۲)، (۳,۳)، (۴,۴)، (۵,۵)، و (۶,۶). پیشامدهای مستقلپیشامدهایی اند که بر یکدیگر تأثیری ندارند، مثلاً هنگام ریختن دو تاس، ریختن تاس اول تأثیری بر نتیجۀ ریختن تاس دوم ندارد. پیشامدهای دوبه دو ناسازگارپیشامدهایی اند که رخ دادن یکی مانع از رخ دادن دیگری باشد، از آن جمله است آمدن شیر و آمدن خط در بازی شیر یا خط، زیرا ممکن نیست نتیجۀ انداختن سکه هم شیر و هم خط باشد. مجموع احتمال های پیشامدهای دوبه دو ناسازگار همواره برابر ۱ است. مثلاً اگر سه مهره به رنگ های متفاوت درون کیسه ای باشند و یکی را بدون نگاه کردن بیرون بکشیم، احتمال بیرون آمدن هریک۳/۱ است و مجموع احتمال ها۱= ۳/۱+۳/۱+۳/۱ برای یافتن احتمال دو یا چند پیشامد دوبه دو ناسازگار احتمال های آن ها را باهم جمع می کنیم. بنابراین، در مثال اخیر احتمال بیرون کشیدن یک مهرۀ آبی یا یک مهرۀ قرمز برابر است با ۳/۱+۳/۱=۳/۲. احتمال این که دو پیشامد مستقل رخ دهند، کمتر از احتمال آن است که یکی از آن ها رخ دهد. مثلاً احتمال آن که در یک بار ریختن تاس، ۳ بیاید برابر است با ۶/۱، ولی احتمال این که در دوبار پرتاب تاس یک جفت ۳ بیاید۳۶/۱ است. احتمال شرطیوقتی مطرح می شود که نتیجۀ پیشامد اول بر نتیجۀ پیشامد دوم اثر داشته باشد. مثلاً اگر یک گوی از میان چهار گوی قرمز و پنج گوی آبی که در کیسه ای قرار دارند به تصادف انتخاب شود و سپس، بدون برگرداندن آن به کیسه گوی دیگری انتخاب شود، احتمال این که هر دو گوی قرمز باشند، برابر است با ۶/۱=۷۲/۱۲=۸/۳×۹/۴= (قرمز) p. این امر را با نمودار درختینیز می توان نمایش داد. نظریۀ احتمال را بلز پاسکال۹ و پیِر دو فرما، ریاضی دانان فرانسوی قرن ۱۷، بنیاد نهادند و انگیزۀ اولیۀ آن ها پاسخ دادن به تقاضاهایی دربارۀ محاسبۀ احتمال های گوناگون در بازی ورق بود. امروز نظریۀ احتمال کاربردهای مهمی در زمینه های متفاوت، ازجمله ریاضیاتِ نظریۀ اتمی، بیمه، و مطالعات آماریدارد.

فرهنگ فارسی ساره

بردباری، شایمندی، شوایی، گرایند، گمان، گمانه


پیشنهاد کاربران

این واژه تازى ( اربى ) است و میتوان بجاى آن از این جایگزین هاى پارسى بهره جست شایش Shayesh ( پهلوى: شاییشْنْ : احتمال ، امکان ، شایدى بودن ) ، شایستار Shayestar ( پهلوى: احتمال ، امکان ، قابلیت ) ، بَویدیهْ Bavidih ( پهلوى: احتمال ، امکان ) ، شایِتیهْ Shayetih
( احتمال ، امکان ) ، پیواب Pivab - غنیاتQaniat - لگینLegin - شیمانهShimaneh - لوانیگLevanig ( کردى: احتمال، امکان )

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پیواب ( کردی: پیوابوون )
غَنیات، لِگین، شیمانه ( کردی )
ویتَر ( سنسکریت: ویتَرکَ )
لِوانیگ ( کردی: له وانه یه )

گمانه
به احتمال زیاد= به گمانه زیاد

شانس

به احتمال زیاد= با شانس بیشتر

احتمال اشتباه کاهش می یابد= رخداد اشتباه کاهش می یابد
بنا براین در چنین جایگاهی می توان احتمال را "رخداد" معنی کرد

odds
احتمال، شانس
e. g. the odds of being hired are in your favor because you have a doctorate
چون دکترا داری احتمال اینکه تو را استخدام کنند زیاد است.


کلمات دیگر: