باد خیز
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
عاصف
مترادف و متضاد
چرند، پر باد، طوفانی، درازگو، باد خور، باد خیز
بادگیر، روبه باد، باد خور، باد خیز
فرهنگ فارسی
بسیار باد
لغت نامه دهخدا
بادخیز. ( نف مرکب ) که باد در آنجا بسیار وزد. بسیارباد. مهب ریاح : منجیل و نواحی آن بادخیز است.
|| ( اِ مرکب ) محل وزش باد.
- ببادخیز بودن ؛ ببادی از جای رفتن :
بازار جهان اگرچه تیز است
کاسدشده ای ببادخیز است.
بادخیز. ( اِخ ) ناحیه ای است قریب بهرات که معرب آن بادغیس است و سبب تسمیه کثرت باد است در آن ناحیه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). ناحیه ای از اعمال هرات که اکنون معروف به بادغیس است. ( ناظم الاطباء ). این وجه اشتقاق بر اساسی نیست. رجوع به بادغیس و بادغیش شود.
|| ( اِ مرکب ) محل وزش باد.
- ببادخیز بودن ؛ ببادی از جای رفتن :
بازار جهان اگرچه تیز است
کاسدشده ای ببادخیز است.
نظامی.
بادخیز. ( اِخ ) ناحیه ای است قریب بهرات که معرب آن بادغیس است و سبب تسمیه کثرت باد است در آن ناحیه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). ناحیه ای از اعمال هرات که اکنون معروف به بادغیس است. ( ناظم الاطباء ). این وجه اشتقاق بر اساسی نیست. رجوع به بادغیس و بادغیش شود.
فرهنگ عمید
جایی که در آن باد بسیار می وزد.
کلمات دیگر: