کلمه جو
صفحه اصلی

باردار


مترادف باردار : آبستن، حامله، باثمر، ثمردار، مثمر، میوه دار، آمیخته، غش دار، مغشوش، ممزوج، نبهره، باره دار

فارسی به انگلیسی

fruit-bearing, pregnant, gravid, loaded

pregnant, fruit-bearing


gravid, pregnant


فارسی به عربی

ثقیل

مترادف و متضاد

furred (صفت)
باردار، تهیه شده با خز

anticipant (صفت)
امیدوار، ابستن، بار دار

pregnant (صفت)
ابستن، بار دار، حامله، ابسته

gravid (صفت)
ابستن، بار دار

heavy (صفت)
سخت، ابستن، بار دار، پر زحمت، فربه، تیره، کند، قوی، سنگین، ابری، زیاد، گران، توپر، وزین، دل سنگین، سنگین جثه

آبستن، حامله


باثمر، ثمردار، مثمر، میوه‌دار


آمیخته، غش‌دار، مغشوش، ممزوج، نبهره


باره‌دار


۱. آبستن، حامله
۲. باثمر، ثمردار، مثمر، میوهدار
۳. آمیخته، غشدار، مغشوش، ممزوج، نبهره
۴. بارهدار


فرهنگ فارسی

درخت میوه دار، زن آبستن، حیوان آبستن
( اسم ) ۱ - میوه دار باثمرمثمر( درخت ). ۲ - آبستن حامله . ۳ - مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره . یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد .

فرهنگ معین

(اِفا. ) ۱ - میوه دار. ۲ - آبستن ، حامله .

لغت نامه دهخدا

باردار. ( نف مرکب ) میوه دار. ( دِمزن ). باثمر. درخت میوه دار. ( آنندراج ). مثمر. مثمره. باروَر. رجوع به شعوری ج 1 ورق 161 شود : و ایشان [یأجوج و مأجوج ] هر وقتی از آن کوهها بیرون آیند و مسلمانان را رنجه نمایند و فساد بسیار کنند و هر آدمی که بیابند بکشند و بخورند و گیاه و درختان باردار بخورند... ( ترجمه طبری بلعمی ).
از درخت باردارش بازنشناسی ز دور
چون فرازآیی بدو در زیر برگش بار نیست.
ناصرخسرو.
درختی است صاحب کرم باردار
وز او بگذری هیزم کوهسار.
سعدی ( بوستان ).
|| آبستن. حامل. حامله. حبلی ̍. جنین دار. زن حامله. ( آنندراج ). زن باردار. ( دِمزن ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 161 شود: مضمان ، ضامن ، ضماد؛ ناقه باردار. ( منتهی الارب ). ناقه لاقِح ؛ اشتری باردار. ( زمخشری ) :
بارداری چون فلک خوشرو مه و خور در شکم
وز دو سو چون مشرقین او را دو زهدان دیده اند.
خاقانی.
روز و شب آبستن و تو بسته امّید
کز رحم این دو باردار چه خیزد.
خاقانی.
گیر که خود هر دو باردار مرادند
چون فکنند ازشکم ز بار چه خیزد؟
خاقانی.
زنان باردار ای مرد هشیار
اگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر بنزدیک خردمند
که فرزندان ناهموار زایند.
سعدی ( گلستان ).
اگر مار زاید زن باردار
به از آدمیزاده دیوسار.
سعدی ( بوستان ).
|| مخلوط با فلز کم بها. مغشوش. نبهره : سیم و زر باردار. || زبانی باردار؛ زبانی که قشر سفید بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد. رجوع به «بار» شود.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) آبستن: اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱: ۶۸ ).
۲. میوه دار: درخت باردار.
۳. حامل بار.

دانشنامه عمومی

موجود مادینه ای که در وضعیت بارداری است.
جسمی که دارای بار الکتریکی است.

نقل قول ها

باردار (فیلم ۲۰۰۷). باردار (به انگلیسی: Knocked Up)]]فیلم|فیلمی]] محصول سال ۲۰۰۷ آمریکا به کارگردانی جاد اپتاو است. قسمت دوم فیلم هم درسال ۲۰۱۲ با نام این است ۴۰ ساخته شد.

گویش مازنی

/baar daar/ درخت باردار - زن یا حیوان باردار – آبستن

واژه نامه بختیاریکا

اَوِستُو ( اووِست ) ؛ وُر گُو

پیشنهاد کاربران

باردار همان بر دار است به مفهوم میوه دار ، ثمر دار که هم اکنون نیز درکردی کرمانشاهی به جای کلمه ی سقط جنین گفته می شود برخستن یعنی برانداختن البته درزبانهای کردی ومازنی که از گویش های باقی مانده از زبان پهلوی وپارسی باستان هستند به زن باردار آوس گفته می شود
که درپویه وگویه ی زمان وزبان از پارسی باستان تا پارسی دری تبدیل به آبستن شده است
پیشنهاد من همین کلمه ی کهن آوس است ونیزپیشنهادمی کنم به جای کلمه ی سقط جنین ترکیب زیبای برانداختن به کار گرفته شود

کسی که چیزی را باخود حمل میکند مثلا کسی زنی که حامله است بچه ی خود را با خود حمل میکند

آبستن


کلمات دیگر: