fill, heap, store
پر شدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ملء
مترادف و متضاد
انباشتن، باد کردن، بار کردن، سیر کردن، پر کردن، پر شدن، متراکم وانباشته کردن، نسخه پیچیدن، اکندن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- مملو گشتن ممتلی شدن امتلائ . ۲- فراوان شدن بسیار شدن . یا پر شدن گوش ( کسی ) از...یا پر شدن قفیز. ۱- لبریز شدن پیمانه . ۲- سپری شدن چیزی . ۳- مردن کشته شدن. ۴- تمام شدن پیمان. صبر برسیدن شکیب . یا پر شدن پیمانه. ۱- شکیبایی بپایان آمدن . ۲- عمر بسر آمدن رسیدن اجل .
← باردار کردن
فرهنگ معین
(پُ. شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - لبریز شدن . ۲ - فراوان شدن .
لغت نامه دهخدا
پرشدن. [ پ ُ ش ُدَ ] ( مص مرکب ) مملو گشتن. امتلاء. ملاء :
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست.
- پر شدن شکم ؛ اندراع. اکتظاظ.
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.
سعدی.
|| بسیار شدن : پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست.
سعدی.
- پر شدن آوند ؛ تمذّج.- پر شدن شکم ؛ اندراع. اکتظاظ.
فرهنگستان زبان و ادب
[فیزیک] ← باردار کردن
پیشنهاد کاربران
اشغال شدن
سررفتن
امتلا
کلمات دیگر: