کلمه جو
صفحه اصلی

تپاندن


مترادف تپاندن : تپانیدن، چپاندن، چپانیدن، به زور جا دادن، به زور فرو کردن

فارسی به انگلیسی

to stuff, cram, shoehorn, stick, tamp, thrust, wad

stick, stuff, tamp, thrust, wad


فارسی به عربی

مادة

مترادف و متضاد

stuff (فعل)
انباشتن، چپاندن، پر کردن، تپاندن

تپانیدن، چپاندن، چپانیدن


به زور جا دادن، به زور فرو کردن، فرو کردن


۱. تپانیدن، چپاندن، چپانیدن
۲. به زور جا دادن، به زور فرو کردن، فرو کردن


فرهنگ فارسی

تپانیدن، چیزی رابازوردرچیزدیگرداخل کردن، پرکردن، چپاندن هم گویند، بزوردرظرفی جادادن
( مصدر ) فرو کردن چپاندن تپانیدن .

فرهنگ معین

(تَ دَ ) (مص م . ) چپاندن ، چیزی را به زور در ظرفی جا دادن .

لغت نامه دهخدا

تپاندن. [ ت َ دَ ] ( مص ) طپاندن. چیزی رابزور در ظرفی جادادن. ( فرهنگ نظام ). مصدر منحوت از تَپمَک ترکی. بفشار جای دادن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || بسیار خوردن. ( یادداشت ایضاً ).

فرهنگ عمید

۱. چیزی را با زور و فشار در چیز دیگر داخل کردن، چپاندن.
۲. چیزی را به قیمت زیاد فروختن.
۳. پُر کردن.

واژه نامه بختیاریکا

تپ کو؛ تپ و تِلن ( تپ و تُل )
تَمنیدِن؛ تپنیدن؛ رِپنیدِن

پیشنهاد کاربران

فرو کردن

عمل فشردن و فشار دادن به قصد کم کردن حجم و جثه شئ مورد نظر برای بیشترشدن ظرفیت یا حتی استحکام یافتن آن شئ


کلمات دیگر: