gobbler (اسم)پرخور، بوقلمون نر، لپ لپ خورندهstomachy (صفت)شکم گنده، کله شق، پر خور، بی میلgreedy (صفت)ازمند، حریص، طماع، پولکی، دندان گرد، پر خورvoracious (صفت)حریص، پر خور، خیلی گرسنهcrapulous (صفت)میگسار، ناخوش، پر خورgluttonous (صفت)پر خورpolyphagous (صفت)پر خور، خورنده غذاهای گوناگون، بسیار غذا
( اسم ) بسیار خوارشکم پرست شکم خواره شکمو بند. شکم شکم پرور پر خوار پر خواره اکول بلع بلعه مقابل کم خور .
پرخور. [ پ ُ خوَرْ / خُرْ رْ ] ( نف مرخم مرکب ) اَکول. بسیارخوار. پرخوار. جَوّاظ. شکمخواره. بُلَع. بُلَعة.بولع. مِبلع. مقابل کم خور. و رجوع به پرخوار شود.