پرزدار
فارسی به انگلیسی
downy, fuzzy, linty, napped, shaggy, woolly
فارسی به عربی
ضبابی , منفوش
مترادف و متضاد
عیار، ملایم، نرم، پرزدار، کرک دار، مانند پر ریز، مثل پیشی
مویی، پرزدار، مودار، پرمو، مویین، مویینه، کرکین
کرکی، نرم، پرزدار، پر مانند
پرزدار، نرم و پشم دار، مثل پشم
کرکی، پرزدار، مخملی، دارای ریشه های کرکی و مخملی
فرهنگ فارسی
( اسم ) که پرز دارد پرزه دار پرزگن پرزناک .
لغت نامه دهخدا
پرزدار. [ پ ُ ] ( نف مرکب ) مُزَغَّب. پرزه دار.
فرهنگ عمید
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزگن.
کلمات دیگر: