کلمه جو
صفحه اصلی

پرز


مترادف پرز : خمول، خواب، لیقه

فارسی به انگلیسی

fluff, fuzz, lint, nap, pile, shag, hair, cilia, villosity

villosity, nap, pile


fluff, fuzz, lint, nap, pile, shag


فارسی به عربی

غفوة

مترادف و متضاد

nap (اسم)
چرت، خواب، پرز، خواب نیمروز

lint (اسم)
کهنه، کرک، پرز، فتیله، ضایعات پنبه، پارچه زخم بندی، لیف کتان

خمول، خواب


لیقه


۱. خمول، خواب
۲. لیقه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- آنچه از پشم یا ابریشم یا ماهوت که بجهت ناهمواریهای بافت یا بافت مخصوص روی تار و پود جامه و مانند آن ایستد پرزه برزج خمل خواب . ۲- کرک که بر به و هلوو مانند آن و برگ بعض میوهها باشد. ۳- پرهای ریز کوتاه که بر بعض میوه ها باشد . ۳- پرهای ریز کوتاه که بر بعض مرغان ( چون مرغابی ) روید . ۴- لیق. دوات. ۵- خاکستر نرم و سبک که بر روی آتش نشیند . یا پرز معده .
از رجال سیاست اسپانیا

فرهنگ معین

(پُ ) [ معر. ] (اِ. ) = پرزه : ۱ - خواب مخمل ، فرش . ۲ - چیزی شبیه کرک که روی میوه هایی مانند به و هلو وجود دارد. ۳ - پرهای ریز کوتاه که بر بعضی مرغان روید.

لغت نامه دهخدا

پرز. [ پ ُ ] ( اِ ) آنچه از پشم یا پنبه یا ابریشم و جز آن که برتر از بوم تار و پود در جامه ایستد. آن باشد که بر سقرلات و دیگر پشمینه ها بعد از پوشیدن بهم رسد. ( برهان ). ناهمواریها که از پود یا تار ناهموار زاید در جامه. غفر. زیبر. پرزه. هدَبه. ( دهار ). برزج. خواب. خمل که بر زبر مخمل و دیگر جامه هاست. زغب :
از چه خیزد در سخن حشو از خطابینی طبع
وز چه روید پرز بر جامه ز ناجنسی لاس.
انوری.
پرز پلاس آخور خاص همام دین
دستارچه معنبر و برگستوان ماست.
خاقانی.
زین خام که دارد جگر پخته تریزش
پرزی به هزار اطلس معلم نفروشم.
خاقانی.
|| کرک که بر بهی و برگ آن است. کرک. کلک. مویها یا پرهای ریز کوتاه بر سر بعض مرغان چون مرغابی و غیره :
نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی
رخ او چون رخ آن زاهد محرابی
بر رخش براثر سبلت سقلابی
یا چنان زرد یکی جامه عتابی
پُرز برخاسته زو چون سر مرغابی.
منوچهری.
|| لیقه دوات. ( برهان ). || آنچه از خاکستر نرم بر روی اخگر پدید آید. خاکستر سخت سبک و نرم که بر روی آتش نشیند. || آنچه زنان بخود برگیرند. ( برهان ). فرزجه. پرزَه. شافه. حمول .
- پرز معده ؛ خمل آن. و رجوع به پرزه شود.

پرز. [ پ ِ رِ ] ( اِخ ) آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 م. در من رآل دُ آریزا و وفات در 1611 م. وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید.

پرز. [ پ ِ رِ ] (اِخ ) آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 م . در من رآل دُ آریزا و وفات در 1611 م . وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید.


پرز. [ پ ُ ] (اِ) آنچه از پشم یا پنبه یا ابریشم و جز آن که برتر از بوم تار و پود در جامه ایستد. آن باشد که بر سقرلات و دیگر پشمینه ها بعد از پوشیدن بهم رسد. (برهان ). ناهمواریها که از پود یا تار ناهموار زاید در جامه . غفر. زیبر. پرزه . هدَبه . (دهار). برزج . خواب . خمل که بر زبر مخمل و دیگر جامه هاست . زغب :
از چه خیزد در سخن حشو از خطابینی طبع
وز چه روید پرز بر جامه ز ناجنسی لاس .

انوری .


پرز پلاس آخور خاص همام دین
دستارچه ٔ معنبر و برگستوان ماست .

خاقانی .


زین خام که دارد جگر پخته تریزش
پرزی به هزار اطلس معلم نفروشم .

خاقانی .


|| کرک که بر بهی و برگ آن است . کرک . کلک . مویها یا پرهای ریز کوتاه بر سر بعض مرغان چون مرغابی و غیره :
نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی
رخ او چون رخ آن زاهد محرابی
بر رخش براثر سبلت سقلابی
یا چنان زرد یکی جامه ٔ عتابی
پُرز برخاسته زو چون سر مرغابی .

منوچهری .


|| لیقه ٔ دوات . (برهان ). || آنچه از خاکستر نرم بر روی اخگر پدید آید. خاکستر سخت سبک و نرم که بر روی آتش نشیند. || آنچه زنان بخود برگیرند. (برهان ). فرزجه . پرزَه . شافه . حمول .
- پرز معده ؛ خمل آن . و رجوع به پرزه شود.

فرهنگ عمید

۱. کُرک.
۲. (زیست شناسی ) تارهایی بسیارنازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوه ها، از قبیل هلو، به، و مانند آن ها وجود دارد.
۳. خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت.
۴. تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچه های پشمی جمع می شود.

دانشنامه عمومی

پرزهای روده(به انگلیسی: Intestinal villus) (مفرد: پرز) برجستگی های کوچک انگشت مانند هستند که از بافت پوششی (اپی تلیال) تشکیل شده اند. هر پرزها حدود ۰٫۵-۱٫۶ میلی متر طول دارد، اما ریز پرزها (مفرد: ریز پرز) بسیار کوچک تر از تک پرزها هستند. پرزهای روده فقط درون روده باریک قرار دارند. روده دارای میلیون ها پرز می باشد.بخش عمودی از پرزهای روده باریک سگ .(اپی تلیوم ساده ستونی)   بخش عرضی پرزها، از روده انسان. غشای پایه، در اینجا تا حدودی چروکیده به دور از اپی تلیوم.   مراحل مختلف بیماری سلیاک   ساختار یک پرز   تصویر میکرو پرز
بافت پرزهای روده از نوع بافت اپی تلیوم ساده ستونی است. درون هر پرز یک مویرگ لنفاوی و یک سرخرگ و یک سیاهرگ وجود دارد.
در همه انسان ها، پرزها با هم باعث افزایش سطح جذب روده در حدود ۳۰ برابر تا ۶۰ برابر می شود. این پرزها باعث می شوند که سطح وسیعی در روده ها ایجاد شود تا جذب غذاها بهتر صورت گیرد.مویرگ پرزها اسیدهای آمینه و قند های ساده را که توسط پرزها گرفته و جمع آوری شده به جریان خون می ریزد. مویرگ های لنفاوی پرزها چربی های جمع آوری شده را جذب می کند و وارد جریان لنفاوی می کند.پرزها ابزار تخصصی جذب مواد در روده باریک هستند. پرزهای روده بسیار ریز و زیاد هستند و کارایی رود را بالا می برند. پرزها یکی از عامل مؤثر در نگه داشتن شیب غلظت خون می باشند. پرزهای روده همچنین به حرکت غذا در طول مسیر گوارش کمک می کند.
بخش عمودی از پرزهای روده باریک سگ .(اپی تلیوم ساده ستونی)

حصاری که دور تا دور آن از شاخه های درختان استفاده می شود


perz به معنی بریده بریده و بصورت دانه های ریز درآمده؛ مثال:این پنیر پرز شده است، یعنی در اثر یخ زدگی بریده و دانه دانه شده است.


گویش اصفهانی

تکیه ای: kolk
طاری: porz
طامه ای: porz
طرقی: porz / tol
کشه ای: porz
نطنزی: tol / kolk / porz


گویش مازنی

/parez/ پرهیز غذایی – اجتناب بیمار از خوردن برخی خوراکی های ناسازگار - کناره گیری & پرز کرک

۱پرهیز غذایی – اجتناب بیمار از خوردن برخی خوراکی های ناسازگار ...


پرز کرک


واژه نامه بختیاریکا

اندک؛ کم؛ محدود
( پَرز ) بوته های خار و خشک

جدول کلمات

پت

پیشنهاد کاربران

پُرز: �تیفتیک� که به صورت تیفتیح تلفظ میشود


کلمات دیگر: