کلمه جو
صفحه اصلی

یکپارچگی

فارسی به انگلیسی

coalition, consolidation, entirety, integrity, solidarity, solidness, unification, unity, wholeness

فارسی به عربی

تکامل ، اِتِّحادٌ


تکامل ، اِتِّحادٌ
نمو

مترادف و متضاد

accretion (اسم)
افزایش، رشد پیوسته، اتحاد، یکپارچگی، بهم پیوستگی، افزایش بهای اموال، افزایش میزان رای

integration (اسم)
یکپارچگی، انضمام، ائتلاف، اختلاط، اتحاد عناصر مختلف اجتماع

فرهنگ فارسی

موجودیت کامل یک مجموعه اطلاعات که عناصر آن با یکدیگر سازگارند


دانشنامه عمومی

وحدت و هم بستگی


فرهنگستان زبان و ادب

{integrity} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] موجودیت کامل یک مجموعه اطلاعات که عناصر آن با یکدیگر سازگارند

پیشنهاد کاربران

یک پارچگی:[سینما و تلویزیون] بیانگر میزان ودرجه ی ارتباط عناصر و اجزاء مختلف فیلم است که سیستمی فرمال و یکپارچه یا ناهمگون را نتیجه می دهد.

اتحاد، هماهنگی، انسجام، وحدت

از یک جنس

اتحاد ، انسجام، باهم بودن، هماهنگی، یکدست، یکسان، وحدت، هماهنگ بودن

همکاری کردن. اتحاد انسجام. همدلی

در هم تنیده، سازگار و جامع، هماهنگ، متعامل


صلابت، سلامت

یکدست و یکسان


همبستگی - متهد شدن

یک دستی . متعهد بودن.

اتحاد

همه با هم

انسجام

وحدت

وحدت، اتحاد، هماهنگی


کلمات دیگر: