کلمه جو
صفحه اصلی

باردار کردن

فارسی به عربی

لقح

مترادف و متضاد

inseminate (فعل)
پاشیدن، افشاندن، کاشتن، ابستن کردن، تلقیح کردن، باردار کردن

فرهنگ فارسی

عملی که موجب ظهور بار الکتریکی شود متـ . باردار شدن، پر کردن، پر شدن * پر کردن در مورد باتری و خازن به کار می‌رود و باردار کردن در مورد اجسامی که مثلاً به روش مالش باردار می‌شوند. در زبان فارسی شارژ گاهی به معنای باردار شدن به کار می‌رود.


فرهنگستان زبان و ادب

{charge} [فیزیک] عملی که موجب ظهور بار الکتریکی شود متـ . باردار شدن، پر کردن، پر شدن * پر کردن در مورد باتری و خازن به کار می رود و باردار کردن در مورد اجسامی که مثلاً به روش مالش باردار می شوند. در زبان فارسی شارژ گاهی به معنای باردار شدن به کار می رود.


کلمات دیگر: