کلمه جو
صفحه اصلی

تپش


مترادف تپش : تپیدن، پرش، ضربان، لرزش، نبض، ترس، واهمه، هراس، گرمی، حرارت، اضطراب، بی قراری، دلهره، خلجان

فارسی به انگلیسی

beating, palpitation, pulsation, pulse, throb

palpitation


فارسی به عربی

حث , خفقان , ضربة , مضخة , موجة

مترادف و متضاد

flurry (اسم)
تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی

oscillation (اسم)
نوسان، تپش

beat (اسم)
ضربت، ضربان، ضرب، تپش، زمان عبور کلمه، ضربان نبض و قلب، ضربت موسیقی، زنش

palpitation (اسم)
خفقان، تپش، لرزش، حالت خفقان

pulse (اسم)
ضربان، تپش، نبض

throb (اسم)
ضربان، تپش

pulsation (اسم)
نوسان، ضربان، تپش، اهتزاز، ارتعاشات، جهندش

pant (اسم)
ضربان، تپش، نفس نفس زدن

pump (اسم)
تپش، تلمبه، تلمبه زنی، صدای تلمبه، تپ تپ

tremor (اسم)
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه

ictus (اسم)
ضربان، ضرب، تپش، حمله ناگهانی بیهوشی

tremour (اسم)
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه

pitter-patter (اسم)
ضربان، تپش، بال بال، چک چک باران و غیره

تپیدن


پرش، ضربان، لرزش، نبض


ترس، واهمه، هراس


گرمی، حرارت


اضطراب، بی‌قراری، دلهره، خلجان


۱. تپیدن،
۲. پرش، ضربان، لرزش، نبض
۳. ترس، واهمه، هراس
۴. گرمی، حرارت
۵. اضطراب، بیقراری، دلهره، خلجان


فرهنگ فارسی

تپیدن
( اسم ) اضطراب بیقراری ( از حرارت و ضعف ). یاتپش قلب . ضربان قلب .

فرهنگ معین

(تَ پِ ) (اِمص . ) اضطراب ، بی قراری .

لغت نامه دهخدا

تپش. [ ت َ پ ِ ] ( اِمص ) پهلوی تَپیشن . اسم مصدر از تپیدن. ( حاشیه برهان چ معین ). بر وزن و معنی طبش است که اضطراب و حرکت از گرمی و حرارت باشد، و طبش معرب آن است با بای ابجد. ( برهان ). تبش. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ضعف و بی حالی از گرما. ( ناظم الاطباء ). || بیقراری و اضطراب مثل تپش قلب. ( فرهنگ نظام ). تپش قلب ؛ ضربان و بی آرامی قلب و خلجان و خفقان آن. ( ناظم الاطباء ). اسم مصدر تپیدن :
لاله ز تعجیل که بشتافته
از تپش دل خفقان یافته.
نظامی.
|| گرمی و حرارت مثل تپش آفتاب ( فرهنگ نظام ). مخفف تابش. حرارت. گرمی. تیزی حرارت :
دهانشان چو شیر از تپش مانده باز
به آب و به آسایش آمد نیاز.
فردوسی.
از فراوان تپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه.
فرخی.
گویند کز آتش تپش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم با دم سردم.
فرخی.
بر روز فضل روز به اعراض است
از نور و ظلمت و تپش و سرما.
ناصرخسرو.
جان عطارد از تپش خاطر وحید
چونان بسوخت کز فلک آبی نماندش.
خاقانی.
روی سرخ شده بود از تپش گرمابه. ( تاریخ بخارا ). || مدهوشی و بیهوشی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به طپش شود.

فرهنگ عمید

۱. بی آرامی، اضطراب، بی قراری.
۲. [مجاز] تحرک، لرزش.
۳. ضربان قلب.

دانشنامه عمومی

تپش یا طپش به معنی تپیدن است و ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
تپش قلب
شبکه تلویزیونی تپش
طپش (فیلم)، فیلم مهدی فخیم زاده
تپش (آلبوم)، آلبوم ابی

گویش مازنی

/tapesh/ گرما

گرما



کلمات دیگر: