برابر پارسی : انجام دادن، بکاربستن، به انجام رساندن
اجرا کردن
برابر پارسی : انجام دادن، بکاربستن، به انجام رساندن
فارسی به انگلیسی
to execute, to carry out
accomplish, dispense, enact, execute, fill, fulfil, fulfill, implement, perform
فارسی به عربی
اد , ادر , انطبق , مارس , نفذ ، أداءُ
افرض , تاثیر
افرض , تاثیر
اد , ادر , انطبق , مارس , نفذ ، أداءُ
مترادف و متضاد
تاکید کردن، اجرا کردن، مجبور کردن، وادار کردن، از پیش بردن
انجام دادن، بازی کردن، نمایش دادن، اجرا کردن، کردن، بجا آوردن، ایفا کردن
ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن
عملی کردن، اجرا کردن
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن
متصل کردن، اجرا کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، مورد استفاده قرار گرفته، بکار زدن، استعمال کردن، بهم بستن، شامل شدن، قابل اجرا بودن
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی
اجرا کردن، نشان دادن، بکار بردن، اعمال کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) روان گردانیدن بکار انداختن بکار بستن بجریان انداختن .
فرهنگ فارسی ساره
به انجام رساندن
پیشنهاد کاربران
به امضا رساندن
از عهده بیرون آمدن
به مورد اجرا گذاشتن
کلمات دیگر: