باد دار
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
انفخ
مترادف و متضاد
باد کرده، باد دار
پف کرده، باد دار
باد دار، بادی، بسهولت به اطراف منتشر شونده
باد دار، نفاخ، نفخ دار، با طمطراق، پر اب و تاب
فرهنگ فارسی
پر باد و اماس کرده
لغت نامه دهخدا
باددار. ( نف مرکب ) پرباد و آماس کرده. ( برهان ). نفاخ. منفخ. نفخ آور. پرباد. آماس کرده و آماسیده. ( ناظم الاطباء ).
- غذاهای باددار، غذا یا داروئی باددار ؛ آنچه تولید نفخ کند: شلغم و چغندر و کلم باد دارند. رجوع به شعوری ج 1 ورق 159 شود.
|| مردم بی تعلق و هیچ انگار. ( برهان ) ( آنندراج ). هیچ انگار. ( شرفنامه منیری ). مردم متملق و هیچ انگار. ( ناظم الاطباء ). هیچ انگار و پرباد. ( سروری ). || مردم متکبر و صاحب غرور. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
دلا از تکبر مشو باددار
همه ملک این خاک را باد دار.
- غذاهای باددار، غذا یا داروئی باددار ؛ آنچه تولید نفخ کند: شلغم و چغندر و کلم باد دارند. رجوع به شعوری ج 1 ورق 159 شود.
|| مردم بی تعلق و هیچ انگار. ( برهان ) ( آنندراج ). هیچ انگار. ( شرفنامه منیری ). مردم متملق و هیچ انگار. ( ناظم الاطباء ). هیچ انگار و پرباد. ( سروری ). || مردم متکبر و صاحب غرور. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
دلا از تکبر مشو باددار
همه ملک این خاک را باد دار.
؟ ( از فرهنگ سروری ).
|| کنایه از مردم دنیادار. || کسی را گویند که جن داشته باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
۱. پرباد، دارای باد: لاستیک باددار.
۲. بادآور، نفخ آور.
۳. دارای ورم، آماس کرده.
۴. [مجاز] شخص متکبر و خودپسند.
۲. بادآور، نفخ آور.
۳. دارای ورم، آماس کرده.
۴. [مجاز] شخص متکبر و خودپسند.
گویش مازنی
/baad daar/ غذای نفخ آور - غذای نامناسب برای بیمار
۱غذای نفخ آور ۲غذای نامناسب برای بیمار
کلمات دیگر: