کلمه جو
صفحه اصلی

تجاوز کردن


مترادف تجاوز کردن : تعدی کردن، تعرض کردن، دست اندازی کردن، دست درازی کردن، حدشکنی کردن، مرزشکنی کردن، اجحاف کردن، تخطی کردن، هتک عصمت کردن، هتک حیثیت کردن

برابر پارسی : گافیدن

فارسی به انگلیسی

encroach, impinge, invade, overstep, poach, transgress, violate, trespass

encroach, impinge, invade, overstep, poach, transgress, violate


فارسی به عربی

ارتطم , اغز , تجاوز

مترادف و متضاد

حدشکنی کردن، مرزشکنی کردن


اجحاف کردن، تخطی کردن


هتک عصمت کردن، هتک حیثیت کردن


impinge (فعل)
حمله کردن، تخطی کردن، تجاوز کردن

molest (فعل)
عذاب دادن، تجاوز کردن، ازار رساندن، معترض شدن

invade (فعل)
حمله کردن بر، تجاوز کردن، تهاجم کردن، هجوم کردن، تاخت و تاز کردن در

encroach (فعل)
تخطی کردن، دست درازی کردن، دست اندازی کردن، تجاوز کردن

trespass (فعل)
تخطی کردن، تجاوز کردن، تعدی کردن

exceed (فعل)
تجاوز کردن، متجاوز شدن از، تجاوز کردن از، متجاوز بودن، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از

overstep (فعل)
تجاوز کردن، قدم فرا نهادن، از حد خود تجاوز کردن

supercharge (فعل)
تجاوز کردن، لبریز شدن

تعدی کردن، تعرض کردن، دست‌اندازی کردن، دست‌درازی کردن


۱. تعدی کردن، تعرض کردن، دستاندازی کردن، دستدرازی کردن
۲. حدشکنی کردن، مرزشکنی کردن
۳. اجحاف کردن، تخطی کردن
۴. هتک عصمت کردن، هتک حیثیت کردن


فرهنگ فارسی

درگذشتن و از حد خود درگذشتن یا تعدی کردن ٠ بگذشتن ٠

لغت نامه دهخدا

تجاوز کردن. [ ت َ وُ ک َ دَ ] ( مص مرکب )درگذشتن و از حد خود درگذشتن. ( ناظم الاطباء ). || تعدی کردن. بگذشتن. پای بیرون نهادن از... بهمه معانی رجوع به تجاوز و دیگر ترکیبهای آن شود.

پیشنهاد کاربران

تعرض رساندن

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن :
که این کار از اندازه اندر گذشت
ز روم و ز هند و سواران دشت.
فردوسی.
چو کوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان که کوشنده نومید گشت.
فردوسی.
برینگونه تا خور ز گنبد بگشت
از اندازه آویزش اندر گذشت .
فردوسی.
سه روز و سه شب هم بدانسان بدشت
دم باد از اندازه اندر گذشت.
فردوسی.
- از اندازه بدر بردن ؛ از حد تجاوز کردن. افراط :
عمر ببازیچه بسر میبری
بازی از اندازه بدر میبری.
نظامی.
- از اندازه بگذاشتن ؛ از اعتدال خارج کردن. از حد گذراندن :
هم آنکس که او را بر آن داشتست
سخنها از اندازه بگذاشتست.
فردوسی.

- از اندازه گذشتن ؛از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : و جای هرکس در خدمت بارگاه و دیوان و سرای ضبط کردی تا هیچکس از اندازه ٔ خویش نگذشتی. ( از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49 ) .

بی سیرت کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عوام، عملی نامشروع با کسی کردن. فساد کردن ( بیشتر با نابالغی ) . بی سیرت کردن دختری یا پسری را؛ عملی منافی عفت با او کردن و مُهر برگرفتن از دوشیزه نه بوجه مشروع و دوشیزگی بردن بجبر و با وی بنامشروع آرامیدن. ( از یادداشت مؤلف ) . بی آبرو کردن. ( ناظم الاطباء ) .


پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز کردن :
پای دلم برون نشد از خط مهر او
نی مهره امید من از ششدر سخاش.
خاقانی.
- پای از خط خود بیرون نهادن ؛ ازحد خویش تجاوز کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .


کلمات دیگر: