مترادف تبه کار : صفت بدکار، بزه کار، جنایت کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه کار، مجرم، مخبط | بدکار، بزه کار، جنایت کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه کار، مجرم، مخبط متضاد تبه کار : درست کار، صالح، نکوکردار | درست کار، صالح، نکوکردار
criminal, felon, hooligan, yegg, criminal, feion, evildoer, hoodlum, roguish, sinful, thug, thuggish, felon
malefactor (اسم)بدکار، جانی، جنایت کار، تبه کارvillain (اسم)شریر، خونی، ادم پست، تبه کار، لات، رذل، ارقه، بدذاتuntoward (صفت)خود سر، ناموفق، تبه کار، نا مناسب، بدامد، خود سر - نامساعدiniquitous (صفت)شریر، تبه کار، نابکار، ناحقmaleficent (صفت)شیطان، شریر، زیان اور، تبه کارwicked (صفت)فاسد، شریر، بدکار، بد خو، گناهکار، تبه کار، نابکار، بدجنسflagitious (صفت)ستمگر، شریر، بدکار، تبه کار، بسیار زشت
تبه کار. [ ت َ ب َه ْ ] ( ص مرکب ) گنه کار و ضایعکار. ( ناظم الاطباء ). تباه کار : تبه کار را چاره باید گزیدکه آسان ترین چاره آید پدید.( گرشاسبنامه ).رجوع به تباه کار شود.