blustery, gusty, windy, blowy
پرباد
فارسی به انگلیسی
blustery, gusty, windy
فارسی به عربی
هوائی
عاصف
عاصف
هوائي
مترادف و متضاد
چرند، پر باد، طوفانی، درازگو، باد خور، باد خیز
هوایی، بادی، پر باد، لاستیک بادی، هوادار، کار کننده باهوای فشرده، دارای چرخ یا
پر باد
پر باد
پر باد، توفانی
پر باد، توفانی، ناجور، پر اشوب
پر باد، متورم
پر باد
کامل، باز، تمام، پر باد، تمام شکفته، کاملا افراشته
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- چیزی که پر از باد است دمیده متورم نفخ کرده توپ پر باد . ۲- متکبر مغرور پر ادعا : کل. پرباد . ۳- پر از خودستایی .
فرهنگ معین
(پُ ) (ص مر. ) ۱ - ورم کرده . ۲ - کنایه از: مغرور، متکبر.
لغت نامه دهخدا
پرباد. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) مُتورّم. نفخ کرده. دمیده.
|| متکبر. پرادعا: کلّه پرباد. || پر از خودستائی :
یکی نامه بنوشت پرباد و دَم
سخن گفت هرگونه از بیش و کم.
|| متکبر. پرادعا: کلّه پرباد. || پر از خودستائی :
یکی نامه بنوشت پرباد و دَم
سخن گفت هرگونه از بیش و کم.
فردوسی.
- پرباد شدن ، پرباد گشتن ؛ متکبر و مغرور شدن. ( غیاث اللغات ).فرهنگ عمید
۱. چیزی که درون آن را پر از باد کرده باشند.
۲. متورم، ورم کرده.
۳. [مجاز] شخص متکبر، مغرور.
۲. متورم، ورم کرده.
۳. [مجاز] شخص متکبر، مغرور.
دانشنامه عمومی
(گنابادی) پُرْباد؛ ناراحت. || کلّۀ پرباد داشتن:در توهم سیر کردن، آرمان گرایی، بلندپروازی.
کلمات دیگر: