کلمه جو
صفحه اصلی

بار بردن

فارسی به انگلیسی

carry

فارسی به عربی

حاسبة المراهنات

مترادف و متضاد

tote (فعل)
حمل و نقل کردن، برپشت حمل کردن، بار بردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حمل کردن بار بار را از جایی بجایی نقل کردن . ۲ - رنج کشیدن تحمل مشقت کردن .

فرهنگ معین

(بُ دَ ) (مص م . ) ۱ - بر دوش کشیدن . ۲ - بردباری کردن .

لغت نامه دهخدا

بار بردن. [ ب ُدَ ] ( مص مرکب ) حمل بار و نقل کردن آن :
حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک
بیچاره خار میخورد و بار می برد.
سعدی.
برد هر کسی بار درخورد زور
گرانست ران ملخ پیش مور.
سعدی ( بوستان ).
|| بمجاز، رنج کشیدن. تحمل مشقت کردن :
همانا زمان آمدستم فراز
وزین بار بردن نیابم جواز.
فردوسی.
برند ازبرای دلی بارها
خورند ازبرای گلی خارها.
سعدی ( بوستان ).


کلمات دیگر: