کلمه جو
صفحه اصلی

پر زحمت

فارسی به انگلیسی

labored, laborious, onerous, painful, sweaty


labored, laborious, onerous, painful, sweaty, laborious, difficult, demanding, thorny, toilsome, troublesome, vexatious

فارسی به عربی

صعب


صعب
مرهق , مزعج

مترادف و متضاد

difficult (صفت)
غامض، ژرف، سخت، دشوار، پر زحمت، سخت گیر، پر دردسر، مشکل، صعب، معضل، گرفتگیر، پراشکال

laborious (صفت)
ساعی، پر کار، سخت، دشوار، پر زحمت، زحمت کش

heavy (صفت)
سخت، ابستن، بار دار، پر زحمت، فربه، تیره، کند، قوی، سنگین، ابری، زیاد، گران، توپر، وزین، دل سنگین، سنگین جثه

arduous (صفت)
سخت، دشوار، پر زحمت، صعب الصعود

grinding (صفت)
پر زحمت

toilsome (صفت)
پر زحمت

effortful (صفت)
پر زحمت

ponderous (صفت)
پر زحمت، سنگین، وزین، خیلی سنگین

troublous (صفت)
مزاحم، پر زحمت، پر دردسر، رنجه اور

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- پر انبوهی . ۲- که رنج و زحمت فراوان دارد پر رنج پر مشقت پر دردسر.

لغت نامه دهخدا

پرزحمت. [ پ ُ زَ م َ ] ( ص مرکب ) پرانبوهی. و در تداول فارسی پررنج. پرمشقت. که رنج و مشقت بسیار دارد.

فرهنگ عمید

۱. پرانبوهی.
۲. پررنج، پرمشقت.

واژه نامه بختیاریکا

لُشت دار


کلمات دیگر: