کلمه جو
صفحه اصلی

احتراز


مترادف احتراز : ابا، اجتناب، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، تحفظ، حذر، حزم، خویشتنداری، دوری، کناره جویی، گریز

برابر پارسی : پرهیز، دوری کردن، رویگردانی، پرهیز کردن، دوری

فارسی به انگلیسی

avoiding, shunning, abstention, ahunning

avoiding, ahunning


فارسی به عربی

تجنب

مترادف و متضاد

avoidance (اسم)
کناره گیری، اجتناب، احتراز، طفره، طفره روی

ابا، اجتناب، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، تحفظ، حذر، حزم، خویشتنداری، دوری، کناره‌جویی، گریز


فرهنگ فارسی

پرهیزکردن، خودراازچیزی نگاهداشتن، دوری جستن ازکسی یاچیزی ، خویشتن داری، پرهیز
۱ - ( مصدر ) پرهیز کردن پرهیزیدن خویشتن را از چیزی نگاه داشتن تحرز اجتناب تحفظ دوری جستن . ۲ - ( اسم ) خویشتن داری گریز پرهیز .

فرهنگ معین

( اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پرهیز کردن ، دوری نمودن . ۲ - (اِمص . ) خویشتن داری ، پرهیز.

لغت نامه دهخدا

احتراز. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) پرهیز کردن. پرهیزیدن. خویشتن را از چیزی نگاه داشتن. ( زوزنی ). تحرّز. اجتناب. تحفظ. دوری جستن. خویشتن رابگوشه داشتن. خویشتن داری. گریز. پرهیز :
بحجت نگه کن که در دین و دنیا
چگونه است از این ناکسان احترازش.
ناصرخسرو.
کنی ار احتراز وقتش نیست
ور کنی اضطراب جایش هست.
مسعودسعد.
از رنجانیدن جانوران احتراز نمودم. ( کلیله و دمنه ). و تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند. ( کلیله و دمنه ). و برزویه را مثال داد مؤکد بسوگند که بی احتراز در باید رفت. ( کلیله و دمنه ). و اظهار آنچه بندامت کشد احتراز واجب و لازم شمردن. ( کلیله و دمنه ).
هین مکن زین پس فرا گیر احتراز
که ز بخشایش در توبه ست باز.
مولوی.
حکما... گفته اند... بلا گرچه مقدور، از ابواب دخول آن احتراز واجب. ( گلستان ).
و ممال آن احتریز است :
ز دشمن بهر حال کن احتریز.
سعدی.
و رجوع به احتریز شود.
- احتراز کردن ؛ اجتناب کردن :
حذر ز فتنه آن چشم نیم باز کنید
ز میزبان سیه کاسه احتراز کنید.
صائب.

فرهنگ عمید

۱. دوری کردن از کسی یا چیزی، پرهیز کردن.
۲. [قدیمی] ملاحظه.

فرهنگ فارسی ساره

پرهیز کردن


پیشنهاد کاربران

پرهیز و اجتناب

دوری کردن. اجتناب کردن

دوری کردن

اجتناب یا دوری از چیزی یا کسی


کلمات دیگر: