یک وری
فارسی به انگلیسی
awry, askew, aslant, crabwise, crisscross, crooked, edgeways, lateral, lopsided, oblique, sideways, skew, skew-whiff, slant, upset, wry
فارسی به عربی
ثقیل الجانب
مترادف و متضاد
یک وری
کج، بی قرینه، غیر متعادل، متمایل بیک طرف، یک وری
یک وری
یک وری
یک وری، بطور اریب
یک وری، بطور اریب
در کنار، یک وری، بطور اریب
فرهنگ فارسی
(صفت ) یکطرفی متمایل بیک جهت .
فرهنگ معین
( ~. وَ ) (ص نسب . ) یک طرفی ، متمایل به یک جهت .
لغت نامه دهخدا
یک وری. [ ی َ / ی ِ وَ ] ( ص نسبی ) یک سمتی. یک سویی. یک جهتی. متمایل به یک جهت.
- یک وری افتادن ؛ در تداول عوام ، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری شدن کار ؛ فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف. به یکی از دو صورت استقرار یافتن. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری کردن کار ؛ فیصل دادن بر یکی از دو صورت مخالف. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری نگاه کردن ؛ به یک چشم نگریستن. ( یادداشت مؤلف ).
|| در تداول عوام ، کج. وریب. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری افتادن ؛ در تداول عوام ، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری شدن کار ؛ فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف. به یکی از دو صورت استقرار یافتن. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری کردن کار ؛ فیصل دادن بر یکی از دو صورت مخالف. ( یادداشت مؤلف ).
- یک وری نگاه کردن ؛ به یک چشم نگریستن. ( یادداشت مؤلف ).
|| در تداول عوام ، کج. وریب. ( یادداشت مؤلف ).
گویش مازنی
/yak vari/ کج – اریب
کج – اریب
پیشنهاد کاربران
کلاهش را یکوری در پیشانی فرو کرده بود
کلمات دیگر: