کلمه جو
صفحه اصلی

تجدید کردن

فارسی به انگلیسی

renew, to renew, to revise, to repeat

to renew, to revise, to repeat


renew


فارسی به عربی

جدد

مترادف و متضاد

furbish (فعل)
پاک کردن، پرداخت کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در

renew (فعل)
تکرار کردن، تجدید کردن، نو کردن، بازنو کردن

redintegrate (فعل)
تجدید کردن، دوباره درست کردن، دوباره برقرار کردن، دوباره یکی شدن

renovate (فعل)
تعمیر کردن، تجدید کردن، نو کردن، باز نو ساختن، از سر گرفتن

re-edify (فعل)
تجدید کردن

فرهنگ فارسی

تازه کردن نو کردن .

لغت نامه دهخدا

تجدید کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تازه کردن. نو کردن. رجوع بتجدید و دیگر ترکیب های آن شود.


کلمات دیگر: