مترادف باد کردن : متورم شدن، ورم کردن، آماس کردن، پف کردن، نفخ کردن، افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن، به فروش نرفتن، روی دست ماندن، مصرف نشدن ، پرهوا کردن، دمیدن، برانگیختن، تهییج کردن، تی
متضاد باد کردن : به فروش رساندن، آب کردن
to swell (with pride), to blow up, to distend, to elate
bag, balloon, bloat, distend, heave, huff, inflation, swell, puff
ارفع , انتفاخ , انفخ , حقيبة , ملء , منفوش , نتوء
متورم شدن، ورم کردن ≠ به فروش رساندن، آب کردن
آماس کردن، پف کردن
نفخ کردن
افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن
به فروش نرفتن، روی دستماندن، مصرف نشدن
۱. متورم شدن، ورم کردن
۲. آماس کردن، پف کردن
۳. نفخ کردن
۴. افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن
۵. به فروش نرفتن، روی دستماندن، مصرف نشدن ≠ به فروش رساندن، آب کردن
۶. پرهوا کردن، دمیدن
۷. برانگیختن، تهییج کردن، تی