کلمه جو
صفحه اصلی

تجربه کردن


مترادف تجربه کردن : آزمودن، آزمایش کردن، امتحان کردن، محک زدن، سنجیدن، آموختن، یاد گرفتن

برابر پارسی : آزمودن، از سر گذراندن

فارسی به انگلیسی

experience, see

فارسی به عربی

تجربة

مترادف و متضاد

۱. آزمودن، آزمایش کردن، امتحان کردن
۲. محکزدن، سنجیدن
۳. آموختن، یاد گرفتن


experiment (فعل)
ازمایش کردن، تجربه کردن

try (فعل)
جدا کردن، کوشش کردن، ازمودن، سر و دست شکسن، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن، تجربه کردن، محاکمه کردن، محک کردن

experience (فعل)
کشیدن، تحمل کردن، تجربه کردن

آزمودن، آزمایش کردن، امتحان کردن


محک‌زدن، سنجیدن


آموختن، یاد گرفتن


فرهنگ فارسی ساره

از سر گذراندن، آزمودن


پیشنهاد کاربران

Run into

Nice to meet you, please my dear contact me on my email address :
dorisazanga@gmail. com

try out

یویتوویا

فرا گرفتن


کلمات دیگر: