کلمه جو
صفحه اصلی

پراندن

فارسی به انگلیسی

jump, leap, pitch, send, shoot, spring, wing, to cause to fly, to blow out, [fig.] to blunder out, to blurt

to cause to fly, to blow out, [fig.] to blunder out, to blurt


jump, leap, pitch, send, shoot, spring, wing


فارسی به عربی

بوب , ذبابة , طائرة , قفزة , نافورة

مترادف و متضاد

fire (فعل)
انگیختن، اتش زدن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن

fly (فعل)
زدن، پرواز کردن، پریدن، افراشتن، پراندن، پرواز دادن، به هوا فرستادن، گریختن از، فرار کردن از، در اهتراز بودن

launch (فعل)
شروع کردن، انداختن، روانه کردن، پراندن، پرت کردن، اقدام کردن

jump (فعل)
وفق دادن، پریدن، خیز زدن، جستن، پراندن، جهش ناگهانی کردن، جهاندن

jet (فعل)
بیرون ریختن، پراندن، فواره زدن، مانند فواره جاری کردن، بخارج پرتاب کردن

pop (فعل)
زدن، ترکاندن، ترکیدن، با صدا ترکیدن، پراندن، بی مقدمه اوردن، بی مقدمه فشار اوردن، به رهن گذاردن، به سرعت عملی انجام دادن

sling (فعل)
انداختن، پراندن، پرتاب کردن

whisk (فعل)
جاروب کردن، ماهوت پاک کن زدن، راندن، پراندن، تند زدن

fling (فعل)
انداختن، افکندن، بیرون دادن، پراندن، پرت کردن، روانه ساختن

squirt (فعل)
پراندن، تندروان شدن، اب را بصورت فواره بیرون دادن

فرهنگ فارسی

پرانیدن:پروازدادن، پرتاب کردن، پرتاب کننده، پران:امربه پراندن، بپران، پراننده
( مصدر ) ۱- پرواز دادن طیور پرانیدن اطاره. ۲- پرتاب کردن افکندن انداختن: بشقاب را پراند توی حیاط . ۳- سخن درشت و بیجا گفتن : متلک پراندن . ۴- لاف زدن و مبالغه در مدح کسی تعریف بیجا کردن . ۵- در نهان با مرد آمیختن ( زن ) تک پراندن تک پرانی .

فرهنگ معین

(پَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پرواز دادن . ۲ - پرتاب کردن ، افکندن .

لغت نامه دهخدا

پراندن. [ پ َ دَ ] ( مص ) تطییر. پرانیدن. پرواز دادن. اطاره. تذریه :
از شمس دین چه آیدجز افتخار دین
لابد که باز باز پراند ز آشیان.
سوزنی.
|| افکندن. پرتاب کردن.انداختن. || در تداول عوام ، گاه گاه پنهانی تباهی کردن زن چنانکه در تک پراندن و تک پرانی. || کلمه درشت و بی جا در سخن آوردن. || لاف زنی و مبالغه در مدح کسی و تعریف بیجا کردن از مصطلحات. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ عمید

۱. پرواز دادن.
۲. پرتاب کردن.
۳. [عامیانه] به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه.
۴. [عامیانه] به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن.

گویش اصفهانی

تکیه ای: beparni
طاری: parnây(mun)
طامه ای: parnâɂan
طرقی: parnâymun
کشه ای: parnâymun
نطنزی: parnâɂan


واژه نامه بختیاریکا

پِلارنیدِن

پیشنهاد کاربران

هوا کردن

پُراندَن. پر کردن. To fill.


کلمات دیگر: