مترادف پرچین : حصار، خاربست، خارجین، دیواره
پرچین
مترادف پرچین : حصار، خاربست، خارجین، دیواره
فارسی به انگلیسی
full of curis, curly, full of wrinkles, puckered
fence, hedge, paling, riveted, bent
fence, hedge, hedgerow
فارسی به عربی
سیاج
مترادف و متضاد
نرده، حصار کشی، پرچین، نرده سازی
طارمی، حصار، دیوار، خاکریز، پرچین، شمشیر بازی، چپر، خریدار مال دزدی، محجر
مانع، حصار، پرچین، چپر، راه بند
محوطه، حصار، گیر کردن، پرچین، درنگ، کویج، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گله گوسفند و غیره
پرچین
پرچین، محجر، صخرهء مشرف بر رودخانه
چین دار، پرچین، چین خورده
حصار، خاربست، خارجین، دیواره
فرهنگ فارسی
( صفت ) پرپیچ و تاب پرشکن پر آژنگ پر نورد .
فرهنگ معین
(پُ ) (ص مر. )پرپیچ و تاب ، پرشکن .
(پَ ) (اِمر. ) دیواری که از آمیختن گِل و شاخه های درخت و بوته ، گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند.
(پَ ) (اِمر. ) دیواری که از آمیختن گِل و شاخه های درخت و بوته ، گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند.
(پُ) (ص مر.)پرپیچ و تاب ، پرشکن .
(پَ) (اِمر.) دیواری که از آمیختن گِل و شاخه های درخت و بوته ، گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند.
لغت نامه دهخدا
پرچین. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) دیوارگونه ای که از ترکه یا نَی و برگ و عَلَف بر گرد باغ و مزرعه کنند. خار و شاخ درخت که بر سر دیوارهای باغ نهند حراست آنرا. چوبهای سرتیز و خاری که بر سر دیوارها نصب کنند. حصاری باشد که از خار و خلاشه و شاخ درختان بر دور باغ و فالیز و کشت زار سازندو چوبهای سرتیز و خاری را نیز گویند که بر سر دیوارها نصب کنند. ( برهان ). وَشیع. چَپَر. خاربست. کپَر: پرچین خانه و باغ ، فلغند. ( صحاح الفرس ). الخزّ؛ پرچین بر دیوار نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ) :
سپاه و سلیح است دیوار او
بپرچینش بر نیزه ها خار او.
حصار آهنین و بند روئین.
سر باره از نیزه پرچین گرفت.
جز طاعت و حب آل یاسین
گرد دل خود ز دوستیشان
بر دیو حصار ساز وپرچین.
دیوار او ز حکمت و ز ذوالفقار پرچین.
چون گرد خود کنی تو ز دین پرچین.
تا نگار من ز سنبل بر چمن پرچین نهاد
داغ حسرت بر دل صورتگران چین نهاد.
تا کس از باغ رخش گلشن و گلچین نکند
خود خطا باشد انصاف خرد باید داد
کاین چنین باغ پر از گل را پرچین نکند.
بامش فضای گردون دیوار خط محور.
بگردش از مژه خویشتن کند پرچین.
- پرچین کردن ؛ چوب یا خار بر دیوار نهادن تا کسی برنتواند رفت. گرد باغ برآمدن باغبان و هرچه دغل یافتن پاک کردن. ( صحاح الفرس ). مضبوط و محکم ساختن چیزی چون میخ در تخته و دیوار و امثال آن. ( رشیدی ). محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که بر تخته زنند و دنباله آنرااز جانب دیگر خم دهند و محکم کنند. ( برهان ). پخچ کردن سر میخ از آن سوی که بیرون آید. چون درودگر یا نعلبند میخ در چوب یا نعل زند و سر میخ را که از دیگر سو بیرون آید گرد سازد تا در چیزی نیفتد و چهارپایان بر دست و پای نزنند گویند میخ را پرچین کرد. ( صحاح الفرس ).
سپاه و سلیح است دیوار او
بپرچینش بر نیزه ها خار او.
فردوسی.
سرای خویش را فرمود [ شاه ] پرچین حصار آهنین و بند روئین.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
رخ مه ز گرد ابر پر چین گرفت سر باره از نیزه پرچین گرفت.
اسدی.
یاری ندهد ترا بر این دیوجز طاعت و حب آل یاسین
گرد دل خود ز دوستیشان
بر دیو حصار ساز وپرچین.
ناصرخسرو.
پرمیوه دار باشند درهای او حکیمان دیوار او ز حکمت و ز ذوالفقار پرچین.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 373 ).
پُرچین شود ز درد رخ بی دین چون گرد خود کنی تو ز دین پرچین.
ناصرخسرو.
شاه تخم را به باغبان خویش داد و گفت در گوشه ای بکار و گرداگرد او پرچین کن تا چهارپا اندر او راه نیابد و از مرغان نگاه دار. ( نوروزنامه ).تا نگار من ز سنبل بر چمن پرچین نهاد
داغ حسرت بر دل صورتگران چین نهاد.
معزی.
کنداز غالیه [ یعنی خط عذار ] پیرامن گل را پرچین تا کس از باغ رخش گلشن و گلچین نکند
خود خطا باشد انصاف خرد باید داد
کاین چنین باغ پر از گل را پرچین نکند.
سوزنی.
پرچین باغ پروین بل پرّنسر طائربامش فضای گردون دیوار خط محور.
خاقانی.
عطارد ار نگرد این حدیقه معنی بگردش از مژه خویشتن کند پرچین.
امیرخسرو.
- پرچین شدن ؛ محکم شدن چیزی در چیزی چون میخ آهنین در تخته فرورفته محکم شود. ( غیاث اللغات ).- پرچین کردن ؛ چوب یا خار بر دیوار نهادن تا کسی برنتواند رفت. گرد باغ برآمدن باغبان و هرچه دغل یافتن پاک کردن. ( صحاح الفرس ). مضبوط و محکم ساختن چیزی چون میخ در تخته و دیوار و امثال آن. ( رشیدی ). محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که بر تخته زنند و دنباله آنرااز جانب دیگر خم دهند و محکم کنند. ( برهان ). پخچ کردن سر میخ از آن سوی که بیرون آید. چون درودگر یا نعلبند میخ در چوب یا نعل زند و سر میخ را که از دیگر سو بیرون آید گرد سازد تا در چیزی نیفتد و چهارپایان بر دست و پای نزنند گویند میخ را پرچین کرد. ( صحاح الفرس ).
پرچین . [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرشکن . پرشکنج . پرآژنگ . پرنورد. پرژنگ . پرماز.(منوچهری ). پرکیس . پرانجوغ . پرانجوخ . پرکوس . پرپیچ .پرپیچ و تاب . پیر شده . صاحب چین بسیار :
روی ترکان هست نازیبا و گست
زرد و پرچین چون ترنج آبخست .
سوی حجره ٔ خویش رفت آرزوی
ز مهمان بیگانه پرچین بروی .
ببینی بروهای پرچین من
فدای تو دارم جهان بین من .
همه زرد گشتند و پرچین بروی
کسی جنگ دیوان نکرد آرزوی .
همه دل پر از کین و پرچین برو
بجز جنگشان نیست چیز آرزو.
بپیچید رستم ز گفتار اوی
بروهاش پرچین شد و زرد روی .
شبگیر نبینی که خجسته به چه درد است
گوئی دو رخان زرد و برو پرچین کرده ست .
پرچین شود ز درد رخ بی دین
چون گرد خود کنی تو زدین پَرچین .
زلف پرچینش بسی فتنه و بیدادی کرد
چون خط آید بکم از زلف پر از چین نکند.
ز بیم ضربت صمصام آبدار ورا
رخ مخالف شه چون زره شود پرچین .
دهش کان ز ابروی پرچین دهند
بود زهر اگر شهد شیرین دهند.
روی ترکان هست نازیبا و گست
زرد و پرچین چون ترنج آبخست .
فرقدی .
سوی حجره ٔ خویش رفت آرزوی
ز مهمان بیگانه پرچین بروی .
فردوسی .
ببینی بروهای پرچین من
فدای تو دارم جهان بین من .
فردوسی .
همه زرد گشتند و پرچین بروی
کسی جنگ دیوان نکرد آرزوی .
فردوسی .
همه دل پر از کین و پرچین برو
بجز جنگشان نیست چیز آرزو.
فردوسی .
بپیچید رستم ز گفتار اوی
بروهاش پرچین شد و زرد روی .
فردوسی .
شبگیر نبینی که خجسته به چه درد است
گوئی دو رخان زرد و برو پرچین کرده ست .
منوچهری .
پرچین شود ز درد رخ بی دین
چون گرد خود کنی تو زدین پَرچین .
ناصرخسرو.
زلف پرچینش بسی فتنه و بیدادی کرد
چون خط آید بکم از زلف پر از چین نکند.
سوزنی .
ز بیم ضربت صمصام آبدار ورا
رخ مخالف شه چون زره شود پرچین .
سوزنی .
دهش کان ز ابروی پرچین دهند
بود زهر اگر شهد شیرین دهند.
امیرخسرو.
فرهنگ عمید
پرچ#NAME?
= پرچ
۱. دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند.
۲. شاخ وبرگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود: تا نگار من ز سنبل بر سمن پرچین نهاد / داغ حسرت بر دل صورت گران چین نهاد (امیرمعزی: ۱۶۲ ).
چیزی که چین وشکن بسیار دارد، پرپیچ وخم، پرشکن: آب رویم رفت و زیر آب چشم / روی چون آب است پرچین ای دریغ (خاقانی: ۷۸۰ ).
۱. دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند.
۲. شاخ وبرگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود: تا نگار من ز سنبل بر سمن پرچین نهاد / داغ حسرت بر دل صورت گران چین نهاد (امیرمعزی: ۱۶۲ ).
چیزی که چین وشکن بسیار دارد، پرپیچ وخم، پرشکن: آب رویم رفت و زیر آب چشم / روی چون آب است پرچین ای دریغ (خاقانی: ۷۸۰ ).
۱. دیواری که از بوتههای خار و شاخههای درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند.
۲. شاخوبرگ درخت و بوتههای خار که بر سر دیوار باغ بهردیف بگذارند تا مانع عبور شود: ◻︎ تا نگار من ز سنبل بر سمن پرچین نهاد / داغ حسرت بر دل صورتگران چین نهاد (امیرمعزی: ۱۶۲).
چیزی که چینوشکن بسیار دارد؛ پرپیچوخم؛ پرشکن: ◻︎ آبرویم رفت و زیر آب چشم / روی چون آب است پرچین ای دریغ (خاقانی: ۷۸۰).
دانشنامه عمومی
پرچین، پرچین ، که چپر و کپر هم نامیده شده، سازه دیوارمانندی است که از شاخ و برگ و خار گیاهان برای محصور کردن منطقه ای می سازند. برخی پرچین ها برای محافظت زمین و مرتع از مزاحمت حیوانات اهلی و وحشی برپا می شود. گاه پرچین را به خاطر زیبایی طبیعی آن برپا می کنند.
با توجه به تعاریف و توضیح بالا روستای پرچین یکی از روستاهای قدیمی شهرستان خدابنده به دلیل محصور شدن از هر چهار طرف با رشته کوههای بلند بدین نام مزین شده است.
با توجه به تعاریف و توضیح بالا روستای پرچین یکی از روستاهای قدیمی شهرستان خدابنده به دلیل محصور شدن از هر چهار طرف با رشته کوههای بلند بدین نام مزین شده است.
wiki: استان زاکارپاتیا در کشور اوکراین واقع شده است. جمعیت این شهر ۷٬۰۸۳ نفر است.
wiki: پرچین (شهر)
دانشنامه آزاد فارسی
پَرچین (hedge)
ردیف بوته ها یا درختچه هایی که عموماً برای مرز بندی زمین و به منزلۀ بادشکن تنگاتنگ هم کاشته می شوند. پرچین ها برای حیات وحش یک منبع غذایی و پناهگاه نیز محسوب شده، و زیستگاهی فراهم می آورند که به پوشش گیاهی کوتاه یک جنگل طبیعی بی شباهت نیست. پرچین از زمان های رومیان وجود داشته و در فرمان ها و منشور های آنگلوساکسون نیز بارها از آن یاد شده است.
ردیف بوته ها یا درختچه هایی که عموماً برای مرز بندی زمین و به منزلۀ بادشکن تنگاتنگ هم کاشته می شوند. پرچین ها برای حیات وحش یک منبع غذایی و پناهگاه نیز محسوب شده، و زیستگاهی فراهم می آورند که به پوشش گیاهی کوتاه یک جنگل طبیعی بی شباهت نیست. پرچین از زمان های رومیان وجود داشته و در فرمان ها و منشور های آنگلوساکسون نیز بارها از آن یاد شده است.
wikijoo: پرچین
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] پرچین به اتاقی می گویند که از نی یا درخت ساخته شده است؛لیکن مراد از آن در کلمات فقها همان پرچین است و از آن به مناسبت در باب صلح و احیاء موات یاد شده است.
اگر صاحبان دو ملک هم جوار در مالکیت پرچین بین دو ملک اختلاف کنند، مالک کسی است که گره های طنابی که پرچین با آن بسته شده به سمت ملک او است. از مصادیق احیای موات، پرچین کردن اطراف زمین جهت نگهداری گوسفند یا خشک کردن میوه و مانند آن است.
اگر صاحبان دو ملک هم جوار در مالکیت پرچین بین دو ملک اختلاف کنند، مالک کسی است که گره های طنابی که پرچین با آن بسته شده به سمت ملک او است. از مصادیق احیای موات، پرچین کردن اطراف زمین جهت نگهداری گوسفند یا خشک کردن میوه و مانند آن است.
wikifeqh: خصّ
گویش مازنی
/parchin/ پرچیم
پرچیم
واژه نامه بختیاریکا
پَرزین
( پُرچین ) کنج کنجی
( پُرچین ) کنج کنجی
پیشنهاد کاربران
چپر
در گویش تاتی پرچین به پس اون فردا گفته میشود.
کلمات دیگر: