کلمه جو
صفحه اصلی

دیرمان

فارسی به انگلیسی

tradition

فرهنگ فارسی

دیر ماننده . که دیر ماند .

لغت نامه دهخدا

دیرمان . (نف مرکب ) دیرماننده . که دیرماند. که دیرپاید :
کز عمر هزار ساله ٔ نوح
صد دولت دیرمان ببینم .

خاقانی .


|| بقا و پایداری و بمعنای باقی و پایدار. (غیاث ) (آنندراج ).

دیرمان . [ دِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلدوز بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار با 150 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


دیرمان. ( نف مرکب ) دیرماننده. که دیرماند. که دیرپاید :
کز عمر هزار ساله نوح
صد دولت دیرمان ببینم.
خاقانی.
|| بقا و پایداری و بمعنای باقی و پایدار. ( غیاث ) ( آنندراج ).

دیرمان. [ دِ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دلدوز بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار با 150 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

دانشنامه عمومی

دیرمان، روستایی از توابع بخش تلنگ شهرستان قصرقند در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان تلنگ قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۵۵ نفر (۱۹۰خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

واژه دیرمان در زبان ترکی به معنی آسیاب است اوچ دیرمان یعنی سه آسیاب مخصوصا به آسیابی که با آب می چرخد گفته می شود در اسامی ترکی بیشتر دیده می شود دیرمان آرخی یعنی جوی آسیاب، درمان ده ره سی به معنی دره ی آسیاب

ریشه واژه دیرمان هم در ترکی دورویران بوده یعنی چیزی که می گردد و دور می زند دور وئران ترکیب شده از دور فارسی و وئران ترکی یعنی چرخنده و دور زننده که رفته رفته به دیرمان که تلفظش آسان است تبدیل شده


کلمات دیگر: