دیر آب . آنکه انزال بدیر کند .
دیر انزال
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دیرانزال. [ اِ ] ( ص مرکب ) دیرآب. آنکه انزال بدیر کند. ( آنندراج ): حجاد؛ مرد دیرانزال. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
دیرآب. ( ص مرکب ) که زود انزال نکند. ( یادداشت مؤلف ) :
زین سرابونی، یک اندامی، درشتی، پردلی
مغ کلاهی مغ روی دیرآب زود افشاره ای.
سوزنی.
زین سرابونی، یک اندامی، درشتی، پردلی
مغ کلاهی مغ روی دیرآب زود افشاره ای.
سوزنی.
کلمات دیگر: