بلغور کردن اجشاش
کبیده کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کبیده کردن. [ ک َ دَ / دِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) بلغور کردن. اجشاش. ( یادداشت مؤلف ): جش ؛کبیده کردن گندم. عثلب الطعام ؛ در خاکستر بریان کرد گندم را یا بضرورت کبیده کرد آن را. ( منتهی الارب ).
کلمات دیگر: