کلمه جو
صفحه اصلی

قرشیه

فرهنگ فارسی

نوعی از اظفار الطیب

لغت نامه دهخدا

( قرشیة ) قرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] ( ص نسبی ) نسبت مؤنث است به قریش که نام طائفه یا مردی است. ( معجم البلدان ). رجوع به قریش و قریشی شود.

قرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] ( ع اِ ) نوعی از اظفارالطیب.

قرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] ( اِخ ) دهی است در سواحل حمص ،و آن دورترین و آخرین ِ توابع آن است و در کنار حلب و انطاکیه قرار گرفته ، و بعضی از سرشناسان آن ده در حلب به سر میبرند و به آنان بنوقرشی میگویند و مردم گمان میبرند که از طایفه قریشند. ( معجم البلدان ).

قرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] (اِخ ) دهی است در سواحل حمص ،و آن دورترین و آخرین ِ توابع آن است و در کنار حلب و انطاکیه قرار گرفته ، و بعضی از سرشناسان آن ده در حلب به سر میبرند و به آنان بنوقرشی میگویند و مردم گمان میبرند که از طایفه ٔ قریشند. (معجم البلدان ).


قرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] (ص نسبی ) نسبت مؤنث است به قریش که نام طائفه یا مردی است . (معجم البلدان ). رجوع به قریش و قریشی شود.


قرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] (ع اِ) نوعی از اظفارالطیب .



کلمات دیگر: