( مصدر ) ۱ - جسور شدن بی پروا شدن . ۲ - بی شرم شدن پررو شدن .
گستاخ گردیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گستاخ گردیدن. [ گ ُ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) بیشرم گردیدن. بی حیا شدن. دلیر گردیدن. جسور شدن :
بدان تا تو گستاخ گردی بدوی
فروماند اندرجهان گفتگوی.
بدان تا تو گستاخ گردی بدوی
فروماند اندرجهان گفتگوی.
فردوسی.
رجوع به گستاخ شدن و گستاخ گشتن شود.کلمات دیگر: