کلمه جو
صفحه اصلی

قرعه انداختن

فارسی به انگلیسی

to cast lots

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پشتک انداختن برای تعیین کسی و حظ کسی : روی تو دیده دگر قرعه نخواهم انداخت که بسنده است همان آیت رحمت فالم . ( حسن دهلوی )

لغت نامه دهخدا

قرعه انداختن. [ ق ُ ع َ / ع ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) قرعه زدن.


کلمات دیگر: