کلمه جو
صفحه اصلی

نامضبوط

فرهنگ فارسی

۱ - ضبط نشده پریشانپراکنده . ۲ - بی ترتیب بی سامان بی ربط : [ چون این حرکات نامضبوط واین هذیانات نامربوط ازوی ظاهرگشت گمان بردم که جنون بردل وی مستولی شده است ]

لغت نامه دهخدا

نامضبوط. [ م َ ] ( ص مرکب ) بند و بست ناشده. ضبطناشده. پراکنده. ( ناظم الاطباء ). بی تربیت. بی سامان : چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت ، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است. ( سندبادنامه ص 76 ). || سرکش. گستاخ. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: