ترسنده بزدل
کبک زهره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کبک زهره. [ ک َ زَ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ترسنده. بزدل. آهودل. جبان. ( یادداشت مؤلف ). کبک دل :
هم ز می دان که شاهباز خرد
کبک زهره شود به سیرت سار.
از آن خرمگس رنگ پیکان نماید.
هم ز می دان که شاهباز خرد
کبک زهره شود به سیرت سار.
خاقانی.
اسدگاودل کرکسان کبک زهره از آن خرمگس رنگ پیکان نماید.
خاقانی.
رجوع به کبک دل شود.کلمات دیگر: